میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ترنج» ثبت شده است

در بزم مراد


ای خوش آن فرش که در بزم مراد
سایه‌وش در قدم شاه افتاد
روی بنهاد به ره چون خورشید
کرد فرش قدمش موی سفید
این نه فرش است گل نسرین است
پرد‌ه‌ی دیده‌ی حور العین است
بوستانی است پر از لاله و گل
زان سبب کرده در او جا بلبل
نقش زنجیره ی او کرده عیان
جدول آب به هر گوشه روان
ره بسر چشمه ی حیوان دارد
نقش هر جانورش جان دارد
ای همایی به دعا دست بر آر
که بدین ختم شود آخر کار

شعر بافته شده بر حاشیه فرش ترنج و حیواندار موزه پولدی پتزولی میلان

تحلیل از داود شادلو (محقق و مدرس فرش): شاعر این شعر مشخص نیست و از آنجایی که شعر قوی‌ای نیست بعید به نظر می رسد شاعر معروفی داشته باشد اما چند نکته خوب میشود از آن فهمید.
یک؛ اینکه با توجه به محتوا و تاریخش احتمالا اختصاصا برای شاه تهماسب بافته شده
دو ؛در بیت آخر به شخصی همایی نام اشاره شده که شاید ناظر بافت یا سرپرست کارگاه بوده
سه؛ اصطلاحاتی مثل جدول و زنجیره در آن زمان هم رایج بوده

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
در باغ ترنجِ من

چونان 
گره ایی ترکی 
در پایِ تو می پیچم


می خوانم و می بافم
می برم و می تابم


از شوق وصالِ تو 
در باغ ترنجِ من
صد لاله ی عباسی 
می روید و می روید



شعری زیبا از سارا نوری
28/7/94

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

ترنج

زیر پای من افتاده است
شعور قالی بافی که 
قالی اش را شبانه بافته است
با نغمه های اشک
و کلاف های رنگ رنگ آرزو
و ترنج آن
یادگار دل بریدگی اوست
هنگام تماشای یوسف
زیر پای من است
گل هایی که در نگاه دختر قالی باف غنچه کرد
دلال ها غنچه اش را وا کردند
و حالا دارد پژمرده می شود
زیر پای من افتاده است
دار قالی عمودی خانه قالی باف
که حالا افقی دراز کشیده است 
فاتحه !
شعر از علیرضا فتحیان | وبلاگ ناودان معنا

  • ۱ نظر
  • ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۶
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

پرده هارا کنار زده بودند و آفتاب روی گل‌ها و ترنج‌های قالی اتاق می‌تابید و آن‌ها را به وجد می‌آورد. بعضی وقت‌ها خیال می‌کردم که گل‌های قالی با نور خورشید به رقص می‌آیندو رنگ‌های سفید و لاکیشان در هم می‌آمیزند .


بخشی از داستان آلوهای قطره طلا/ از وبلاگ دفتر مشق من و دوستانم

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

چشمانم را می بندم

وبه نقطه ای دوردست، خیره می شوم.

به نقطه ای دور دور دور،

که نقشی زیبا، در ذهنم بیافرینم.

پشت شیشه

باران

ترانه می خواند.

نشسته پای دار قالی

دختری از تبار عشایر، که گلهای رنگارنگ بهار را

با گلهای رنگارنگ نارنج و ترنج و شقایق

ماندگار می کند.

دختر قالیباف، خستگی هایش را، رج می زندو

دلبستگی هایش را، می بافد.

دستهای تکیده دخترک سیزده ساله

برای لحظه ای سکوت می کند و

چشمهای خسته اش

آرام آرام به خواب میرود.

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

چهار دور اتاق را گز می کنم
گوشه به گوشه را
مرکب سیاه می ریزم
و شعرهای باطله ام را
برای فاتحه نثارت می کنم
اما هیچ جا
مناسب دفن تو نیست
قالی خاکستری را کنار می کشم
بهترین جاست
یاد ترا
زیر خاک قالی دفن می کنم
اما
نمیدانم چه می شود
که نام تو
در میان این همه گلبوته های نارنجی
همچو ترنجی فیروزه ای
به روی قالی نقش می بندد


شعر از ا.کمالی(آذین)

  • ۱ نظر
  • ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۵۷
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات