میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرامک سلیمانی دشتکی» ثبت شده است

به کارهای خانه میرسم ، تا مادرم آخرین رجهای قالی را که یک سال پیش شروع کرده بود گره بزند تا دوباره بوی نان تنوری فضای خانه را پرکند و من بی واهمه از مقابل بقال محل رد شوم و سرم را بلند نگه دارم که تا ساعتی دیگر پول کیسه ی آرد سال قبل را پرداخت خواهم کرد...از آنجا به نزد دوره گردی می روم که هر روز با وانت قراضه اش بساط پهن میکند و آن روسری صورتی رنگی را که خواهر کوچکم دوست داشت ورانداز میکنم و از فروشنده می خواهم آنرا بپیچد و نگه دارد . که بی درنگ با پول برخواهم گشت.
بر تپه می نشینم منتظر ، دور دست را نظاره می کنم ، دلال قالی از دور نمایان می شود و من در تب و تاب اینکه چقدر چانه خواهم زد تا دسترنج یک سال مادرم به مفت تاراج نشود..
شب به خانه می آیم، صدای سرفه ی مادر امانش را بریده و من روی آن را ندارم که بگویم دیگر عطاری محل به نسیه دارو نمیدهد و نه آردی برای نان پختن خریدم و نه آذوقه ای ، و باید هنوز خواهرم روسری پاره ی پارسال را سر کند که پول قالی را درست در همان جیب گذاشتم که سوراخ است...


داستان از فرامک سلیمانی دشتکی
  • ۱ نظر
  • ۲۶ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۳۰
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات