اسم شاه میبرند،باید قالی پهن کنند.(اردکانی)
اگر بمیرد نقش قالی،نمیرد محمّد زغالی.(بینشان)
اگر قالی پارهشود،گُلش پا برجاست.(سرخهای)
اگر قالیچه را بالا پهن نکنند،نوکرهای خان جای نشستن خود را نمیدانند.(بیرجندی)
انگار روی قالی چریده.(زرقانی)
باباش از بیلحافی توی تنور میخوابید،پسرش قالی کرمانی میخواست.(بافقی)
بخند، چرا نخندی؟ مثل جواهر قالی میبری.(آذری)
به شتر گفتند: «از کجا میآیی؟» گفت: «از قالی بافتن.» گفتند: «به دست و پایت نمیآید.» (جلفایی)
به لر رو دادی،با گیوه میرود رو قالی.(اراکی)
پسر زاییدم سرمایهام باشد،نشد،قالی بافتم،کهنه و کرکی شد.(قشقایی)
پُشتِ اسب،خیالانگیز،سر کوه،توفان خیز و روی دارِ قالی بادخیز است.(ترکمنی)
تکّهتکّه پشم قالی میشود،ذرّه ذرّه خانه خالی میشود.(لنجانی)
چراغ که ندارم فرش و قالی را میخواهم چه کنم؟ (آملی)
چشمش،چشمهای فراوانی دیده وکونش قالیچههای زیاد را.(شهمیرزادی)
چو نام شَه بری قالیچه انداز چو نام سگ بری چوبی به دست گیر.(مشهدی)
چه دار قالی بزرگی بر پا کنی چه کوچک.(کردی کلهری)
خدا باشد قالینشین باشید نه قالیباف.(شهر بابکی)
خدا کند قالینشین باشی،نه قالیباف.(شهربابکی)
خر را میبرند عروسی،قالی نمد[یا کُنده] بارش کنند.(یزدی)
خونت برای قالی سلطان بریختند ابله چرا نخفتی بر بوریای خویش؟(سعدی؛ کلیات: 491،فرهنگنامه)
در خانهای که دار قالی است،آب و نان هم هست.(آذری)
دزد از دزدی فلانی میشود،ذرّه ذرّه پشم قالی میشود.(شکورزاده،عوام)
بعد از آن که دزد از مال دزدی به نوایی رسید معمولاً سابقه بد او فراموش میشود و در اجتماع صاحب نام و احترامی میگردد.
دل دلیر و کون سخت میخواهد تا خورجین و قالی ببافد و برای جهیزیه ببرد.(لری)
ذرّه ذرّه پشم قالی میشود،ذرّه ذرّه خانه خالی میشود.(شهمیرزادی)
ذرّه ذرّه پشم، قالی میشود.(شکورزاده،بهمنیاری،حییم،دهخدا،کوچه)
ذرّه ذرّه پشم، قالی میشود،دزد از دزدی فلانی میشود.(عوام)
روز کوری که شب قالی میبافی؟ (لری)
زیلوی خودم بهتر از قالی دیگران.(بختیاری)
سگ کجا،قالی کجا؟ (بختیاری)
نقل از فرهنگ بزرگ ضرب المثلهای فارسی، دکتر حسن ذوالفقاری
ممنون از اینهمه پویایی
خسته نباشی