میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قالی زندگی» ثبت شده است

قالیبافم ...میبافم
تار هنر پود رنج
همین قالیست
نه طرح شکسته ...نه گردان...
الیافش با نام زندگی
پشم هایش
نه گوسفند نه بزغاله
بر روی کدام
دارِ قالی فرش من اویزاست؟
کدام دار حجم سنکینی های مرا
با ستون های عمودش باقیست؟
اینگونه بافتن را از کدام سنت به ارث بردم
از کدام استاد اموختم؟
نمیدانم بچکار می اید این هاف؟
مگر بریده بودند قالی باف مرا ناف؟
طرح من همان طرح قسمت است
همان تقدیر های
داغ...!!
افکارم را کسی دیگر پیله بسته است


شعر از سید مشتاق قادری(قدیری)

  • ۰ نظر
  • ۱۶ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۲
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

زندگی یک قالی بزرگ است، هر هزار سال یکبار فرشته‌ها قالی جهان را در هفت آسمان می‌تکانند، تا گرد و خاک هزار ساله‌اش بریزد و هر بار با خود می‌گویند:

این قالی نیست که قرار بود انسان ببافد، این فرش فاجعه است…

با زمینه سرخ خون و حاشیه‌های کبود، و نقش برجسته‌های ستم…

فرشته‌ها گریه می‌کنند و قالی آدم را می‌تکانند و دوباره با اندوه بر زمین پهنش می‌کنند. رنگ در رنگ، گره در گره، نقش در نقش… قالی بزرگی است زندگی.

که تو می‌بافی و من می‌بافم، همه بافنده‌ایم. می‌بافیم و رج به رج بالا می‌بریم. می‌بافیم و می‌گسترانیم. دار این جهان را خدا بر پا کرد و خدا بود که فرمود: ” ببافید “، و آدم نخستین گره را بر پود قالی زندگی زد. و هر که آمد، گره‌ای تازه زد و رنگی ریخت و طرحی بافت. و چنین شد که قالی آدمی رنگارنگ شد. آمیزه‌ای از زیبایی و نا‌زیبایی، سایه روشنی از خوبی و بدی.

گره تو هم تا ابد بر این قالی خواهد ماند، طرح و نقشت نیز، و هزاران سال بعد، آدمیان بر فرشی خواهند زیست که گوشه‌ای از آن را تو بافته‌ای.

کاش گوشه‌ای را که سهم توست زیباتر ببافی!!!


نویسنده ناشناس
  • ۱ نظر
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۳۵
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

تا وقتی جوونیم و پر انرژی فکر می کنیم برای قالی زندگیمون نقشی خواهیم زد بی نظیر با گلها و بوته هایی که کسی نظیرشو ندیده باشه ،اونقدر از جون ببافیمشون که گلبوته ها هم جون بگیرن و عطر داشته باشن،عطری مست کننده...

اما هر چی پیش می ریم می فهمیم نقش و طرح این قالی از پیش تعییین شده و ما فقط می بافیم...

اولش فکر می کنیم که روزگارو تسلیم خواسته هامون می کنیم اما بعد می فهمیم قبله اینکه ما سر بلند کنیم زندگی مارو تسلیمه خودش کرده...

همه ما یه جاهایی از زندگی با این حقیقت روبرو میشیم که جز تسلیم راهی نداریم...

دوست دارم برای دخترم اینجا بنویسم:عزیزکم اگه روزی به این نتیجه رسیدی که در طرح و نقشه قالیه زندگی نقشی نداری و ناچار به تسلیمی حداقل تلاش کن که رج ها رو منظم و با مهارت ببافی!


برگرفته از وبلاگ در پیچ و خم جاده مه آلود
  • ۲ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۲:۰۲
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

بیا با هم قالی زندگی را ببافیم،بی حاشیه.تو تار باش و بگذار همواره بر ایستادگی ات اطمینان داشته باشم. من پود باشم تا وقتی خدایمان برای محکم کردن گره ها شانه می زد، این من باشم که ضرب شانه ها را تحمل می کنم.

بیا محکم بر هم گره بخوریم. بیا نگذاریم هر کس و نا کسی پا بر روی قالی مان بگذارد...من از قالی های خاک گرفته بیزارم...


برگرفته از وبلاگ چرت و پرت های بی سر ورته!
  • ۰ نظر
  • ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۸:۱۸
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

قالی زندگی ام رنگین بود
سرخ و سبز و آبی
بافته ام آنرا با دل تنگی
گره هایش روشن
تارهایش از غم
پودش از یکرنگی
قالیم زیبا بود
انتظارم خشکید
چشم هایم به در استقبال
تا ابد گریان ماند
وکسی قصد خریدش...هرگز
قالی من پوسید
قیمتش ارزان شد
و کسی باز نیامد افسوس
قصد آن دارم تا
قالی ام را تنها
ته دریای فنا
دور اندازم دور
و دگر قالی احساس نبافم هرگز...!


شاعر: مسعود حاجی زاده
  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۴۰
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات