دست حنایی موی سیاه
صورتی همچون قرص ماه
ریشه میزند بر
اندوه
کباب شود دل سنگ کوه
که عاشق یک تن و دشمن هزاره
که لاله در نیاسر بیشماره
کنار سورمهای لاکی است
چشمهات چشمه پاکی است
کنار گلی بژ بزن
آتش به این دژ
بزن
خونه خالیها را پر کنم
شمر و یزید را حر کنم
مرد به جوهرش مرده
ایرانی
شده حالا برده
یادم نبود که بیجوهری
چندتا بچه و بیشوهری
به قول شاهین در قفس
مانده
اینروزها هم میگذره
آدم زنده به امیده
امید مثل خورشیده
یا به قول
وارث روشنی
دوزخ شود گلشنی
گرچه کور و تاریکیم
اندکی صبر به سحر نزدیکیم
روزنامه قانون 17 فروردین 1392
۹۲/۰۷/۱۶
۱
۰
سید محمد مهدی میرزاامینی
سلام
خوشم اومد
ممنون