و با خود گلوله ای نخ بیاور با هم از این ترنج می گذریم و داغِ قرمز گل ها بر دست های ما به دیدارم بیا زمستان است هنگام رُستن با ریشه های قالیشعر از مهدی مرادی از کتاب شعر رُستن با ریشههای قالی
پادشاهی در اقلیم رنگ بر تخت گشت گلیمی در آن مُلک سردار گشت همان لحظه فرشی در انظار بر دار گشت . . . تا که یادت در میان خاطراتم نقش بست تارم از پودم گسست رج به رج گم شد نگاهت در نگاهم شانه ام در هم شکست نقش تو در خاطرم گریان شد و با من گریست داغ، بر جانم نشست؛ بر سرانگشتان ِ سردم حلقه ی اشکی چکید بغض، در آهم شکست هر گره نام تو را در فرش جانم گسترید عشق، بر دارم نشست.شعر از لادن آهور (بانو)
مرا با اشک دل می بافت نگاه دختر معصوم به تار و پود من می بست هزاران شانه ی خوش رنگ به روز و شب گره می زد دلش را با دلم پیوند نگاهش کنج ایوان بود ولی از بخت بعد امروز زدم فریاد مرا بیهوده می بافی نگاهت را بگیر از من منم آن قاف سر درگُم که افتاده از آن قالی به زیر پای این مردمشعر از سینا صارمی
عاشقونه دلبرانه
نشسم بر سر تََمدار قالی زنم نقش گلی بر تار عالی
بگو دلبر چرا با مو تو قهری نمی بینم ترا سالی و سالی
نشسه بر دلم جای تو خالی دلم آروم نمی گیرد به فالی
مو که مشتاق دیدار تو بیدم شوِ روزم شده شوق وصالی تَمدار قالی = در حال بافتن قالی =دار قالیشعر از: دشمن زار جمشیدنژاد
وقتی مینشستم پای دار قالی، انگار همهٔ ناراحتیها و خیالات میشد به اندازهٔ یک گرهٔ قالی و دوخته میشد لای ریسمانها. اگر این قالیبافی نبود من سربند مرگ مادرم دق میکردم.نون والقلم، جلال آلاحمد. مجلس سوم
گفته اند « قالی جادو» آدم را به سیاحت جهان می برد؛ اما بهتر این است که بگوییم این «جادوی قالی» است که آدم را به سیاحتی تمام نشدنی در خود می برد.نورالدین زرین کلک | پدر پویا نمایی ایران
دخترک غزل بافی شده ام گره افتاده میان کلاف اشعارم چگونه باز کنم گره های یادی که مونس تنهایی من است و چگونه ببافم شعری که خالی از گره های یاد تو باشد تمام شب رج به رج .......خیال در خیال ترا میبافم دستان گل و ترنج را به کمک گرفتم عشق تار میزند... هزاردستان میخواند و من میبافم ضربه های محکم تارِعشق بر پودِ اندیشه ام ذره ذره یادت قالی میشود میزنم شیرازه اش را با درد و همه عشق با الماس های اشک و نقشه اش نقشه چشمان تو فرشی می بافم شاعرانه دیوارکوب دل. گره به گره.......خیال در خیال ..........نقش به نقش با تارهای ابریشمین و رنگی خیالم، تو را می بافم سحر نزدیک است منم و غزلی بافته شده نقشه چشمت افتاده میان اشعارم، با هزاران گره از تارِ عشق بر پود اندیشه ام عشقت گل داده روی دار دلم ترا بافته ام ...باور کن!صبور..ش/94شعری زیبا ارسالی از خانم نازی صالحی (صبور) | با تشکر ویژه از ایشون
اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره. -------------------------------------------- این وبلاگ به اشعار، داستانهای کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد. -------------------------------------------- برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر