دخترک از شوق سرشار
دخترک از عشق لبریز
همه ناز
همه راز
در هر نوازش باد می زند یک لبخند
در دلش هست ، غوغای بهار
دستش روی فرش سرخ
می رقصد
نخ آبی
نخ سرخ
نخ نیلی
نخ سبز
گره دیگر
می زند گره دیگر
نقش و تصویر گلی
می شود روی قالی سرخ نقش
انقریب به فرجام رسد
قالی سرخ
دخترک آشفته پریشان
آخرین دست نوازش
آخرین نگاه عاشق
می بردندش فردا
به بازار تماشا
به فروش
همه درد
همه شب
دخترک تنها نشسته به غروب
بغض در راه گلو
اشک در حلقه چشم
آه .. باز من به یاد تو همه شوق
همه شور
همه عشق
همه راز
شعر از علی برادران راد
- ۳ نظر
- ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۰۴:۳۴