زندگی باغچه ایست که در آن باید کاشت هر چه مهر است وصداقت هم نیز بی مترصک اما قاصدک زندانیست زندگی باید کرد زندگی باید ساخت چشمهارا شستیم جور دیگر دیدن در توان ما نیست زندگی دشوار است منکه هجرت کردم همچو یک مرغ مهاجر اما آسمان هر جا هست با همان یک رنگیست سر بیاور تو زگور با توام ای سهراب زشکوفایی گلهای اقاقی کم گو گل این قالی ما هیچ شکوفا هم نیست گرچه رنگش جاوید عطر وبویی ندارد از خود زندگی بس سخت است زندگی ابهام استشعر از بهروز احمدی
عاشقونه دلبرانه
نشسم بر سر تََمدار قالی زنم نقش گلی بر تار عالی
بگو دلبر چرا با مو تو قهری نمی بینم ترا سالی و سالی
نشسه بر دلم جای تو خالی دلم آروم نمی گیرد به فالی
مو که مشتاق دیدار تو بیدم شوِ روزم شده شوق وصالی تَمدار قالی = در حال بافتن قالی =دار قالیشعر از: دشمن زار جمشیدنژاد
آه برگرد نگاه دختران معصوم نگاه مادران معصوم دستهای یاس مادران دستهای یاس فرزندان بافته گلهای قالی اشکهامان در گل قالی زیر پاهاتان زیر کفشهاتان آی قاف سر در گم نشسته بر وحشی آهن زیر کفشهاتان گل قالی بافته ایم در بیگناهی زیر کفشهاتان گل قالی
مرحوم دکتر شریعتی می گوید : « ماد موازل میشن » که یک زنِ تیزهوش و خوش فکری است ، به عنوانِ خبرنگارِ اومانیته ، به خاورمیانه سفر کرده بود. در بازگشت از او پرسیدم که: چه برداشتی از این سفر دارید؟ در ضمنِ مشاهداتِ دقیقی که از یک سفرِ کوتاهش داشت از این قبیل که « من همیشه آرزو میکردم که یک قالی زیبا و ظریفِ ایرانی در اتاقم داشته باشم امّا وقتی کارگاههای قالیبافی را در ایران دیدم حتّی از تصوّر آنکه بر روی قالی ایرانی پا بگذارم تمام بدنم می لَرزد. این گُلهای سرخ و خوشرنگِ قالیهای شما از سرخی گونه های زردِ دختر بچّه های معصوم رنگ می گیرند . انگشتهای ظریف و لاغرِ این اطفالِ غمگین و پَژمرده را در لا به لای هر گِرهی می بینم. این تعبیرِ رُمانتیک من نیست، متنِ شعری است که آنها هنگامِ کار در آن دخمه های تاریک و مرطوب می خوانند»، و سپسِ متنِ سرودی را که قالیبافان ایرانی با خود زمزمه می کنند و او یادداشت کرده بود به فرانسه خواند و من که خود ایرانی ام و بزرگ شدۀ شهر قالی و مدّعی آشنایی با توده ، شرمگین شدم که این زمزمه را بارها شنیده ام و هرگز در اندیشۀ آن نبودم که ببینم چه می گویند و این زن فرانسوی که فارسی هم نمی داند ، در یک سفر سه روزه به ایران، تماماً آن را یادداشت کرده است.
مجموعه آثار 4 ( بازگشت ) ، دکتر علی شریعتی ، انتشاراتِ الهام ، چاپ چهارم ، پاییز 1373 ، ص 297 ـ 298
در طرح ساقه و گل، برگان بیشماری آمد بروی دیده، بردم بروی بامی با کس سخن نگفتم، ساعات بیشماری چون کار روی دستم، انگار در بهاری در وقت کار و کوشش، بسیار می شنیدم طعن و کنایه از هر، رهگذر و نگاری ای کز هنر تو آگاه، کز رنج گنج میسر هرگز نماند آنکس، دارد هدف زکاری اکنون هدف رسیده، همچون رسیده میوه رنجم ثمر بداده، با شوق بیشماری شکرت خدای یکتا، دادی توان کاری دانی چه رنج بردم، روز و شب جوانی مخلص شریعتم من، پیوند با تو دارم جز درگه تو یکتا، ناید مرا بکاری
شعر از آقای شریعتمداری / دبیر انجمن طراحان و نقاشان کرمان
اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره. -------------------------------------------- این وبلاگ به اشعار، داستانهای کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد. -------------------------------------------- برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر