میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گل های قالی» ثبت شده است

گل های قالی


نیازى به آمد و شد فصل ها نیست 
تو که باشى 
با گلهاى قالى هم مى شود بهار را جشن گرفت
شعر از کیوان مهرگان

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
گل های قالی


تنها سهم قاصدک ,
از باز شدن دَر ...
هم نشینی با ,
گُل های قالی بود ...
شعر از معصومه پرتوی زاده

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
زندگی بس سخت است

زندگی باغچه ایست
که در آن باید کاشت
هر چه مهر است وصداقت هم نیز 
بی مترصک اما 
قاصدک زندانیست
زندگی باید کرد
زندگی باید ساخت 
چشمهارا شستیم 
جور دیگر دیدن 
در توان ما نیست
زندگی دشوار است
منکه هجرت کردم 
همچو یک 
مرغ مهاجر اما 
آسمان هر جا هست
با همان یک رنگیست
سر بیاور تو زگور
با توام 
ای سهراب
زشکوفایی گلهای اقاقی
کم گو 
گل این قالی ما
هیچ شکوفا هم نیست
گرچه رنگش جاوید
عطر وبویی
ندارد از خود
زندگی بس سخت است
زندگی ابهام است
شعر از بهروز احمدی

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

آه برگرد
نگاه دختران معصوم
نگاه مادران معصوم
دستهای یاس مادران
دستهای یاس فرزندان
بافته گلهای قالی
اشکهامان در گل قالی
زیر پاهاتان
زیر کفشهاتان
آی قاف سر در گم
نشسته بر وحشی آهن
زیر کفشهاتان 
گل قالی
بافته ایم در بیگناهی
زیر کفشهاتان گل قالی

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

مرحوم دکتر شریعتی می گوید : « ماد موازل میشن » که یک زنِ تیزهوش و خوش فکری است ، به عنوانِ خبرنگارِ اومانیته ، به خاورمیانه سفر کرده بود. در بازگشت از او پرسیدم که: چه برداشتی از این سفر دارید؟ در ضمنِ مشاهداتِ دقیقی که از یک سفرِ کوتاهش داشت از این قبیل که « من همیشه آرزو می‌کردم که یک قالی زیبا و ظریفِ ایرانی در اتاقم داشته باشم امّا وقتی کارگاه‌های قالیبافی را در ایران دیدم حتّی از تصوّر آنکه بر روی قالی ایرانی پا بگذارم تمام بدنم می ‌لَرزد. این گُل‌های سرخ و خوشرنگِ قالی‌های شما از سرخی گونه ‌های زردِ دختر بچّه‌ های معصوم رنگ می ‌گیرند . انگشت‌های ظریف و لاغرِ این اطفالِ غمگین و پَژمرده را در لا به‌ لای هر گِرهی می ‌بینم. این تعبیرِ رُمانتیک من نیست، متنِ شعری است که آن‌ها هنگامِ کار در آن دخمه ‌های تاریک و مرطوب می‌ خوانند»، و سپسِ متنِ سرودی را که قالیبا‌فان ایرانی با خود زمزمه می ‌کنند و او یادداشت کرده بود به فرانسه خواند و من که خود ایرانی ‌ام و بزرگ شدۀ شهر قالی و مدّعی آشنایی با توده ، شرمگین شدم که این زمزمه را بارها شنیده ‌ام و هرگز در اندیشۀ آن نبودم که ببینم چه می ‌گویند و این زن فرانسوی که فارسی هم نمی ‌داند ، در یک سفر سه روزه به ایران، تماماً آن را یادداشت کرده است.


 مجموعه آثار 4 ( بازگشت ) ، دکتر علی شریعتی ، انتشاراتِ الهام ، چاپ چهارم ، پاییز 1373 ، ص 297 ـ 298


برگرفته از وبلاگ خطه فریومد | فرومد

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

هنوز کودکانه به قالی می نگرم وهنوز گل قالی بهشت است
چقدر این تخیل زیباست و چقدر این تخیل زشت است
شعر از مسلم غیبی شوی

  • ۰ نظر
  • ۱۵ خرداد ۹۳ ، ۰۳:۱۸
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

سراسیمه

  به پای عابرین می پیچیدم

 فریاد می زدم

 گلها را له نکنید

 من ومادرم اینهارا با تار و پود جانمان تنیده ایم

 و صدای خرد شدن استخوانهای خود را

  در پای دار قالی شنیده ایم

 ولی آنها مست از باده غرور

 می رقصیدند و پایکوبی می کردند

 فردا که بیدار شدم

 دیدم

 خورشید از پشت پنجره به آبیاری گلهای قالی آمده بود

 گلها دوباره جان گرفته بودند

 دوباره خوابیدم.


شعر از علی در وبلاگ شعر های خام من

  • ۰ نظر
  • ۰۷ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی


نمی‌دانم اسفند برای شما چه مفهومی دارد؟ اما برای من یعنی شکار یک روز آفتابی و پهن کردن فرش‌های سبز کاشمر یا فرش‌های زرشکی کاشان در وسط حیاط یا در کوچه‌ای خلوت و آب‌گرفتن به آن و شستن و شستن تا آمدن بهار آسان شود.
اما گل‌های قالی خود اعلام بهار است به خانه‌ی یک ایرانی. در هر کجای ایران که زندگی کنی چنین بهاری در خانه داری. در کویر یا کوه‌های سر به فلک کشیده‌ی البرز و زاگرس...
بخش بزرگی از کشور ما ایران در دل کویر است و هنرمندان قالی‌باف، با نقش و نگارهای فرش، رنگ و تازگی و گل و ریحان به خانه‌ها می‌آورند. داشتم می‌گفتم قصه‌ی آن اسفندها را. فرش‌ها را که پهن می‌کردیم باید آن‌ها را می‌خیساندیم.
چه کیفی داشت، شستن‌ گل‌هایی که از زمستان و دوده‌ی بخاری‌ها چغر شده‌ بودند و سیاه. پارو کشیدن و وقت خسته شدن، بهانه آوردن که فردا امتحان دارم.
سُر خوردن روی کف‌ها... حباب‌ها کدورت و سیاهی را از روی قالی می‌زدودند.
طرح‌های قالی زیبا هستند، گویی شعرهایی هستند که به زبان تصاویر سروده شده‌اند. طرح‌های شاه‌عباسی همراه طرح‌های اسلیمی‌، اسلیمی‌های دهن اژدری، نقش‌های گلدانی، طرح‌های درختی، درختی‌های حیوان‌دار، بته جقه، بته سنندجی، بته افشاری، طرح‌های خشتی و طرح‌های محرابی...
و اگر باران می‌گرفت و برف می‌آمد که فرش‌ها باید چند صباحی روی دیوارهای شهر باقی‌ می‌ماندند. چهره‌ی شهر آن روزها زیبا بود. روی هر دیوار یک تابلوی زیبا با نقش‌های فرشی مزین می‌شد.
سرخ ،سبز و آبی... اسفند، چنین شناسنامه‌ای داشت. هنوز هم در شهرهای کوچک این تصویر زیبا دیدنی است. اما حالا در اتوبوس ومترو مدام تبلیغات کاغذی قالی‌شویی به دستت می‌دهند. هر کدام هم شعاری دارند.
تحویل به شکل لول و اتو شده، رنگ‌برداری، ریشه‌زنی، رفع سوختگی، شست‌شوی انواع فرش ابریشم و گل ابریشم، شست‌شوی مبل و موکت...قالی‌شویی مجهز به گرم‌خانه‌ی گازی، شستن فرش‌های شما با شامپوهای خارجی و براق‌کننده، قالی‌شویی با دستگاه‌های تمام اتوماتیک،‌ خدمات رفو‌گری، قالی‌شویی با اصول مذهبی...
این روزها، روزهای اسفند،ماه قالی‌شستن است. اولین رکن خانه‌تکانی. آماده شدن برای رسیدن عمو نوروز...
راستی سری به گل‌های قالی‌ خانه‌تان بزن ، شاید نیاز به تیمار دارند. خدا کند که این تابلوی بهاری از خانه‌های ایرانی کم نشود.

همشهری آنلاین: فریبا خانی

  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۰۸
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

من مشق هایم را با بهار می نویسم زیر پنجره ی عشق می نشینم و از روی دفتر مشق گل ها می نویسم . آن وقت گل های قالی حسودیشان می شود که دفتر مشق ندارند . باد قفل دست های پنجره را می شکند و با یک دنیا صداقت می آید ؛ تا لابلای گل های قالی بچرخد و نغمه ی آمدن بهار را در گوششان زمزمه کند . پنجره دست های چوبی اش را به هم می کوبد ، انگار با چشم های شیشه ای اش از باد می پرسد ، چرا قانون خاطره را شکستی ؟ وقتی پنجره بسته می شود ، باران پشت شیشه جا می ماند . من دلم برای باران می سوزد ؛ چون هیچ وقت نمی تواند گل های قالی را نوازش کند اما در عوض دفتر مشق نیلوفر ها را تند تند خط می زند و می رود . من از اینجا همه چیز را می بینم ، من از اینجا از کنار مهربانی ؛ گل های قالی را می بینم که وقتی ؛ زنبور ها دور و بر نیلوفر ها چرخ می زنند به زیبایی نیلوفر ها می خندند . آن ها هنوز نمی دانند وقتی که گلبرگ های نیلوفر باز می شود و یک زنبور خسته از شیرینی محبتش می نوشد نیلوفر ها چقدر لذت می برند آن اندازه که من روی شانه های پدر می نشستم . و وقتی انگشت های کوچکم چروک های پیشانی اش را لمس می کرد آنقدر می خندیدم که شبتاب ها گمان می بردند روشنی را لمس کرده ام .

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

وقتی که خوابیم

گل های قالی را نمیبینیم

که رشد میکنند

و میخَزند روی زمین

تا ساقه هایشان برسد به پشت ِ پنجره

و شب را

تماشا کنند، و ماه را..


از وبلاگ پرنده دو پا

  • ۱ نظر
  • ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۰۳:۰۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات