به باغ فرش تو گل می کند چه زود گره؟! به جای واژه نوشتی در این سرود گره...
تکان نمی خوری از پشت دار قالی ... آه
که خورده دست تو گویا به تار و پود گره!
بگو چگونه شدی چون کلاف سر در گم!؟ اگر چه مونس تنهایی تو بود گره چه خس خسی است که درناله های مزمن توست
: "مقصراست در این سُرفه کبود گره"
از این هنر به تو سودی نمی رسد هرچند
به دیگران برساند همیشه سود گره!!
نبود این همه سعی و تلاش لازم اگر...
کـسی ز بخـت سیـاه تـو می گشـود گـره
" معاشران گره از زلف یار باز کنید"
چه می شد اصلاً از اوّل اگر نبود گره؟!
چه عقده های فروبسته ای به دل داری
نـداشـت کـاشـکی از ابـتـدا وجـود گـره شعر از: حمیدرضا حامدی | وبلاگ آیات غمزه
اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره. -------------------------------------------- این وبلاگ به اشعار، داستانهای کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد. -------------------------------------------- برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر