میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیرین مرزیجرانی» ثبت شده است

روی نیمکت بزرگ و درازی نشسته بود. صدای تق تق شانه قالی بافی نمیگذاشت تا خوابی که چشمانش را پر کرده بود بر او غلبه کند. زنهای دیگری که پهلوی او نشسته بودند بلند بلند با هم حرف میزدند. اینجا کارگاه قالی بافی در زیر زمین بزرگ یک ساختمان بود. تنها کارگاه نیمه مجهز روستا. بعد از کلی التماس و در خواست به صاحب کارگاه، عاقبت پدرش، مشهدی رحیم را راضی کرده بود که دختر ده ساله اش آنجا مشغول کار شود به قرار ساعتی پنج تومن. حالا از زمان شروع کارش در اینجا یکماهی میگذشت. پاهایش به زمین نمیرسید و همین باعث میشد که پاهای لاغر و کم خونش دائم گز گز کند. با هیچ کدام از زنها هم کلام نمیشد چرا که مشهدی رحیم بهش سپرده بود تا ابدا با کسی حرف  نزد مبادا چیز های بد یاد بگیرد. سینه هایش درد میکرد و با حرکت تند انگشتانش به روی دار قالی و شانه زدن رج هایی که بافته بود احساس درد بیشتری میکرد. چند روزی بود که توی سینه هایش سفت و سنگی شده بود. میترسید به کسی چیزی بگوید مبادا که کتک بخورد. هوای تاریک و نمناک کارگاه که پر بود از ذرات معلق نخ روی سینه اش سنگینی میکرد . تا غروب کارش همین بود قالی بافی.

  • ۱ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۳۲
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات