میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میرزا امینی» ثبت شده است

رنگ های خدا (به یاد زنده یاد عباس سیاحی)

ای رنگرز بزرگ عالم 
صنعتگر جن و دیو و آدم
گویند که سرخ وآبی و زرد 
دررنگ بود دوای هردرد 
این هر سه توکرده ای پدیدار 
در روناس و نیل و برگ هردار
روناس تو قرمزی است زیبا 
زینت گرنقش و فرش و دیبا
بس زرد که کرده ای تو پنهان 
در برگ گیاه های الوان
نیل تو که هست آبی نغز 
با زرد گیاه، میدهد سبز
این هرسه که رنگهای اصلی است 
در دفتررنگ های فصلی است
ترکیب نموده ای بسی رنگ 
در جانورو گیاه و هر سنگ
لعل و شبق و زمرد و یشم 
گردد خیره زدیدنش چشم
قرقاول و کبک و ببر و طاووس 
بارنگ تو بر فلک زند کوس 
با زرد تو ای جناب باری 
گنجشک حقیر، شد قناری 
در جفت بلوط و پوست گردو 
صد رنگ نهاده ای چو جادو
در پوست انار یکه و فرد 
از سرخ و سیاه هست تا زرد 
در کرم ضعیف ناتوانی 
هشتی به ودیعت ارغوانی
قرمزدانه است نام آن کرم 
یک گندم و بیش باشدش جرم
اما در رنگ فرش و قالی 
خود دنیایی است فرد و عالی 
تا رنگ پذیرد هر سپیدی 
دندانه زاج آفریدی 
در وصلت رنگ و پشم چون عاج 
دلال محبت است این زاج
پس پایه ی آفرینش رنگ 
نرمی گیاه و سختی سنگ 
وین بوالعجب اندر این نمایش 
جان مایه رنگ آب و آتش
مارا تو به هر طرف کشاندی 
هر روز به مشغلی نشاندی 
یک روز بز و الاغ تعلیف 
یک روز کتاب و درس و تالیف
امروز که پیری است و سستی 
رنگم کردی به چیره دستی 
باعشق به رنگ زنده ام من
این هم کلکی زتوست، ذوالمن
شعر از زنده یاد عباس سیاحی

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
باغ زندگی

دانه دانه می بافم روی هر ریشه قالی
میان تاروپود زندگی
می بافم هرلحظه ناب زندگی را رنگی
ثبت می کنم میان هر ریشه
تکه پازلی از خاطره
بوته های رنگی از گلهای باغ زندگی
شاعر حمید امجدی 

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
نقش تو

دیشب زدم نقش تو را بر دار قالی
با چشم هایی ‍‍پر ز رنگ و بوی شالی
صد آرزو را با تو معنا کرده بودم
در ‍پشت یک تصویر مبهم و خیالی
در تار و پود نقش هایم جان گرفتی
وقتی که کم دارد تو را این قاب خالی
هنگام رفتن شانه هایت را تکاندند
آن اشک هایی که گذشتن زین حوالی
در انتظار تو منم تنهای تنها
قربان تو، این دختر سبز شمالی 
شعر از شیما ندیمی / دفتر شعر روزهای بارانی


ارسالی از کاربران / کرمی
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
پس چه باید کرد ای اقوام شرق

بوریای خود به قالینش مده 
بیذق خود را به فرزینش مده 
... 
قالی از ابریشم تو ساختند 
باز او را پیش تو انداختند 
چشم تو از ظاهرش افسون خورد 
رنگ و آب او ترا از جا برد 
وای آن دریا که موجش کم تپید 
گوهر خود را ز غواصان خرید
اقبال لاهوری | متن کامل شعر


  • ۰ نظر
  • ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۱۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
آخر این قالی که می‌بافی جوالی می‌کند

زاهدا بر ریش چندان اعتمادت فاسد است 
آخر این قالی که می‌بافی جوالی می‌کند
درس دانش ختم کن کایینه‌دار سیم و زر 
زنگی مکروه را ملا جمالی می‌کند
بیدل دهلوی | متن کامل غزل

  • ۰ نظر
  • ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
پود را بافتن


زکتان و ابریشم و موی قز 
قصب کرد پرمایه دیبا وخز 
بیاموختشان رشتن و تافتن 
به تار اندرون پود را بافتن
فردوسی

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
فرش ایران بِه بُود

فرش ایران مایه فخرِ من اسـت

پودو پیوندش قبایی بر تن است

رنگ رنگ ِخانه اش را می خرند

نقشه و سامانه اش را می خـرند

بهترین ها در رقـابت می شـود

فرش ایران را حمایت می شـود

قطره خون می چکد از پنچه ها

نقش زرین می چکد از رنجه ها

فرش ایران مایه فـخر من است

پود و پیوندش قبایی بر تن است

طاق ابـرو یا که عـرشی ایـزدی

نقش جان ای دل به فرشی میزدی

صخره ها ببینی به هر نقشی نگار

هـرگـره تاری شود فرشی به دار

بنگریـد آن صـحن بـازار جهان

فــرش ایـران اوج بـیـدار زمان

فرش ایران بیرقی بر بـام هاست

عطـر جنـت زورقی بر جـانهاست

فرش ایران مایه فخر مـن اسـت

پودو پیوندش قبایی بر تـن اسـت

نغمـه بـلـبـل کنـارِ نـقشِ تـو

عرش اعلام می رسد این رخش تو

سربلند و با قداست می شویم

فرش ایـران را حراست می شویم

بنـد بنـد مـن شود از هم رها

فرش ایرن کـی شـود از من جدا

استقـامت را بـود شـعر حـریم

فـرش ایـران می شود مهرِ نعیم

فرش ایران مایه فخر مـن است

پود و پیوندش قبایی بر تن است


سروده شکر الله استقامت

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
فرش باران

تو شعر نقشه ها را در خط سُل بنا کن
تا من برای بودن بی تو جهان نخواهم
چنگی بزن به تار و دستی بزن به چله
تا با تو باشم ای دوست
در رقص فرش باران
شعری زیبا از خانم سارا نوری

  • ۱ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۷
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
مثل قالی

کاش می‌شد دنیا را، منظورم این است همه‌ی دنیا را، با ستاره‌ها و کهکشان‌ها و آسمان‌ها و زمین‌هایش، مثل قالی لوله کرد و کنار گذاشت. 
مصطفی مستور

  • ۱ نظر
  • ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۷
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
می خواهم دار قالی باشم

می گویند بعد از این
می توان اسب بود،
پرنده،
ماهی...
می خواهم در روستایی دور دست
دار قالی باشم
همه نقش های جهان را 
بر اندامم ببافند
شاید یکروز
دست هایت یال هایم را 
نوازش کنند
برایم دانه بپاشند
از تنگی کوچک 
به اقیانوس آزاد خوشبختی
شنا کنیم
گالیا توانگر

  • ۰ نظر
  • ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۲۰
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات