میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

رج به رج موی تو را بر دار قالی می کشند
یا که بر بوم از تو تصویری خیالی می کشند

با کمی خرما و مشتی خاک و چندین خوشه عشق
بر تنت پیراهنی از نخل و شالی می کشند

هر طرف ارباب ها محض تصاحب کردنت
نقشه ای از جنگ های احتمالی می کشند

ای بهار رهگذر ! با رفتنت نقاش ها
سرنوشت باغ مان را خشکسالی می کشند

بعد از آن دیگر به جای شمع دانی های سرخ
در کنار پنجره گلدان خالی می کشند

بال در می آورم تا سر بکوبانم به طاق
هر کجا یک جفت ابروی هلالی می کشند...


شعر از امیر توانا املشی

  • ۱ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۶
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

درد از تحمل نگاه مرده ها نیست

فرقی نمیکند کدام دست کدام گره را بزند

درد ترسیدن از گره زدن به آرزویی که رویات باشد

ترس از شامی که حتی در

متن زندگیت مرا نمی کشانی

قالی م رنگ باخته است

با این همه ماهی مرده

چه کس جلاد این بازی ست

که موهای لختم را گره میزند به داری

که مرگم برای تو خاطره باشد.


شعر از شهدخت رحیم پور

  • ۱ نظر
  • ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۲۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

قالی معیشت است و هم عمر و این بستگی دارد به این که قالی را کجا و چطور ببینیم و خودمان نسبت به قالی چه وضع و موقعیتی داشته باشیم.

اگر در خواب نسبت به قالی فاصله داشته باشید معیشت و روزی شما است ولی اگر بیننده خواب به قالی مربوط و چسبیده باشد عمر است. اگر در خواب ببینید که اتاقی متعلق به شما است اما فرش دیگری در آن گسترده است صاحب فرش هر که هست به شما سود می رساند و شما از او بهرهمند می گردید.

اما اگر ببینید که اتاق متعلق به دیگری است و قالی شما آن جا پهن شده صاحب اتاق هر که هست از شما بهره مند می گردد حتی روزی شما را می برد. اما اگر در خواب ندانید صاحب قالی کیست یا آن اتاق به چه کسی تعلق دارد در هر دو حالت خود شما صاحب آن ها هستید و تعبیر به اهمیت و ارزش قالی بستگی می یابد.

اگر در خواب ببینید که قالی می بافید کارتان روال مطلوب و خوب پیدا می کند ولی اگر در قالی که می بافید مشاهده کنید نقش ها به هم ریخته در کارتان آشفتگی پدید می آید. اگر در خواب ببینید که روی قالی محقری نشسته اید خوب نیست چه از کوتاهی عمر و تنگی معاش نشان دارد.


منوچهر مطیعی تهرانی

  • ۱ نظر
  • ۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۴
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

اگر درخواب بیند بر قالی کوچک نشسته بود، دلیل که عمرش کوتاه بود.

اگر بیند آن قالی کوچک در زیر او دراز شد، دلیل که روزی بر وی فراخ شود.

اگر بیند قالی پیچید و به کنج خانه نهاد، دلیل است اقبال خود را به دست خود کند.


ابراهیم کرمانی

  • ۳ نظر
  • ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۱
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

اگر درخواب قالی را سبز و پاکیزه بیند، دلیل بر جمعیت بود در دین و دنیا. اگر قالی را در خانه دیگران بیند که انداخته بود، دلیل است سفری نماید و از آن سفر منفعت بسیار حاصل کند.


حضرت دانیال

  • ۵ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

اگر بیند قالی پهن نموده بودند و دانست ملک اوست، دلیل است عمرش دراز بود و روزی بر وی فراخ شود.

اگر بیند بر قالی نشست و ندانست جای کیست، دلیل که حالش متغیر شود.


محمد بن سیرین

  • ۲ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۵
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

تپ، تپ، تپ...
چقدر این صدا را دوست داشت. صدای کوبیده شدن شانه بر رج‌های قالی دلش را تکان می‌داد.
این، یعنی یک رج دیگر هم بافته شد.صدیقه نگاهی به دستهای ننه آسیه کرد که لابه‌لای تارها می‌رفت و می‌آمد؛ آن‌قدر سریع که انگار تارها به انگشتانش چسبیده‌اند و همراه با آنها می‌رقصند. می‌دانست که ننه دیگر تاب ندارد و می‌خواهد هر چه زودتر قالی را تمام کند و بفروشد و با پولش به پابوسی آقا برود و دینش را ادا کند.
همه می‌دانستند صدیقه تنها بچه ننه آسیه است که برایش مانده. از هشت بچه‌ای که ننه آسیه به دنیا آورده بود، تنها این یک دختر برایش مانده بود. ننه آسیه همان‌طور که پشت دار قالی بود، به گذشته‌ها می‌رفت. یادش می‌آمد که حکیم با دیدن نوزاد نگاهش را به زمین دوخت و گفت: این دختر هم نمی‌مونه.
نوزاد مثل کوره آتش می‌سوخت؛ مثل بچه‌های قبلی که فقط چند ماه عمرشان به دنیا بود. دلش خالی شد. چهره شوهرش که غم‌های عالم توی دلش نشسته بود؛ قلبش را بیشتر به درد می‌آورد. همان موقع بود که رو به قبله نشست و امام هشتم را قسم داد و نذر کرد تا وقتی پول دستش آمد، به زیارتش برود و برای کبوترهای گنبد طلایی‌اش دانه بپاشد.این‌جا که می‌رسید، دلش می‌لرزید. هر پولی که درآورده بود یکی از چاله‌های زندگی را پر کرده بود، ولی این‌بار که پای قالی نشسته بود، قالی را به امام رضا(ع) پیشکش کرده بود و با دل و جان می‌نشست و می‌بافت. پای قالی، دلش پر می‌کشید طرف حرم آقا. قطره‌های اشکش لابه‌لای تار و پود قالی می‌نشست و زیر لب روضه‌ای که از دل بیقرارش بیرون می‌ریخت، می‌خواند.


نویسنده ناشناس/ برگرفته از وبلاگ غریب طوس

  • ۱ نظر
  • ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۲۴
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات