رج به رج موی تو را بر دار قالی می کشند
یا که بر بوم از تو تصویری خیالی می کشند
با کمی خرما و مشتی خاک و چندین خوشه عشق
بر تنت پیراهنی از نخل و شالی می کشند
هر طرف ارباب ها محض تصاحب کردنت
نقشه ای از جنگ های احتمالی می کشند
ای بهار رهگذر ! با رفتنت نقاش ها
سرنوشت باغ مان را خشکسالی می کشند
بعد از آن دیگر به جای شمع دانی های سرخ
در کنار پنجره گلدان خالی می کشند
بال در می آورم تا سر بکوبانم به طاق
هر کجا یک جفت ابروی هلالی می کشند...
شعر از امیر توانا املشی
کجاشنیدم نمیدونم.شاعرش نااشتاست