عاشقونه دلبرانه
نشسم
بر سر تََمدار قالی
زنم نقش گلی بر تار عالی
بگو دلبر چرا با مو تو قهری
نمی بینم ترا سالی و سالی
نشسه بر دلم جای تو خالی
دلم آروم نمی گیرد به فالی
مو که مشتاق دیدار تو بیدم
شوِ روزم شده شوق وصالی
تَمدار قالی = در حال بافتن قالی =دار قالی
شعر از: دشمن زار جمشیدنژاد