میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

تو خوبــی تو راست میگویی

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۱۷ ق.ظ

تو خوبــی تو راست میگویی

یه مدت میشه که این جمله افتاده تو دهنم،بعـد از هر جمله طرف این رو در جواب میگم حالا چه با ربط چه بی ربط؛داشتم برگ های پایان نامه رو ورق میزدم که مادرم گفت: واسه سحری قورمه سبزی درست کنم؟؟ گفتم:آری تو خــوبی تو راست میـــگویی..که دیدم ناغافل دستان مبارک مجید با گردن غازم اصابت کرد وگفت:درست صحبت کن بلند شو برو بشین درست رو بخون پس فردا که داور خارجی ازت سوال بپرسه وبلد نباشی حالاست که پت پت کنی...

سرم رو به نشانه تایید اونم فیلسوفانه تکون دادم هرچند  هنوز جمله اش رو نتونسته بودم هضم کنم «بلندشو برو بشین»وآروم گفتم تو خــوبی تو راست میگویی..

مجید  که رفت من بودم ومادرم زنگ به صدا در اومد...

کیــستی ای کوبنده ی در؟؟؟

...

بفــرمایید!!!

کی بود مادر؟؟

خواستگــار...

کی؟؟؟

میگم خواستگــآر بخــدا دروغم چیه دهن روزه؟؟!!

خاک به سرم اینجا بهم ریخته یعنی چی مردم چه بی فرهنگن سرشون رو میندازن پایین ومیان خواستگاری؟؟ ومادرم سریع درحال مرتب کردن بود که گفتم مادر من خواستگـار واسه فرش اومده یجورایی دلال قالی هستند..مادرم  درحالیکه  یه نفس راحت داشت می کشید گفت:تا حالا یه بار شده مثل آدمیزاد حرف بزنی همش کرم بریز باشه؟

در جواب گفتم چشــِم تو خوبــی تو راست میگویی...سه نفر اومدن تو خونه،متر کردن ووجب کردن ودنبال بهانه گشتن ها شروع شده بود. درگیر نگاه کردنشون بودم چقـدر این نگاه خواستنی بود اما ارزون...

داستان قالی داشتن وبافتن ما مثل اون آلو فروشی میمونه که میگه آلو شیرین دارم وملت آلو ترش میخوان ووقتی میگه آلو ترش دارم میگن نه آلو شیرین میخوایم..قالی کرم میزنی قالی گل قرمزی بازار داره،قالی قرمز میزنی قالی کرم میره رو بورس،9متری میزنه 12متری بازار داره،این نقشه رو کار میکنی اون مدلش فروش بیشتری داره خلاصه بگم خدا قربونش برم شانس رو به ما تموم کرده..هرچی متر کردن دیدن نمی تونن بهانه بگیرن آخه مادرم بدجور وجدان کاری داره ریشه رویی اصلا تو کارش نیست میگه باید پولش حلال باشه حالا بماند که آخه سر حروم خوری میکنن...یکیشون گفت چند میخوای بفروشی؟؟آی از این سوالای کذایی بدم میاد که نگــو،مادرم  داشت می گفت:تو قالی فروختن شانس نداره وپا درد وآرتوز داره که دیدم طرف اصلا گوشش بدهکار این حرفا نیست فقط منتظره جمله مادرم تموم بشه وشروع به سفسطه کنه...

حق با شماست اما الان تحـریمِ و برای ما هم نمی صرفه بخریم تو دلــم گفتم تو خـــوبی تو راســت میــگویی،شانس ماست دیگه..چک کشیدن واســه دو ماه دیگه. قـالی رو بردن تـا چند برابر بفروشن وبه ریش ما قاه قاه بخندن

نتیجــه:

+این شایعه است که قالی بافتن باعث چشم درد وکمــر درد وپــا درد میشه.

+بابام همیشه میگه دستت رو خـوار کن وتنت رو عـزیز.

+خـدایا این تحریم رو از ما نگیر چون ما می توانیم همچنـان ...


داستان از وبلاگ روز نوشت های من
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

داستان کوتاه

داستان فرشی

داستانک

داستان قالی

نظرات (۲)

  • شاپرکƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
  • جالب بود.
    تو خوبی ، تو راست میگی ...
    جالب بود ، قلم جذابی دارید !
    پاسخ:
    این داستان ها و شعر ها کار من نیست
    من گردآوری میکنم فقط. با حلقه وصل قالی و فرش
    نویسنده این داستان نمیدونم کی بود ولی از یک وبلاگ بود با نام روز نوشت های من

    از این که سر زدید ممنونم.
    اگر شعر در مورد فرش داشتید خوشحال میشم از آنها هم در این وبلاگ استفاده کنم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی
    میرزاCarpet

    اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
    --------------------------------------------
    این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
    --------------------------------------------
    برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

    آخرین مطالب
    آخرین نظرات