خیلی که جوان بودم، ناآگاهانه دلم در گروی یک فرش ماشینی بود. آن هم نه یک دل و صد دل که هزار دل.
طبیعتاً خانوادهام مخالف بودند. نمیتوانستند تحمّل کنند یک فرش ماشینی تازه به دوران رسیده که سرتا پایش یک گره اصالت ندارد، وارد خانوادهای شود که از ابتدای خلقت هزار جور ناظر فنی با عینکهای دسته شاخی دهه چهلشان و سر طاس درخشندهشان تک تک بافندهها را از سوراخ سوزن گذراندهاند که مبادا خدای نکرده دو چله را به هم گره بزنند.
بله من از چنین خانوادهای آمدهام. کاملاً اصیل.
از آن اصالتهایی که دیگر کم پیدا میشود. حالا دیگر توی هر شهر میروی، شمال تا جنوب و شرق تا غرب را که بگردی مگر یکی دو خانواده اصیل پیدا کنی.
- ۰ نظر
- ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۰۷:۲۵