میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۶۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میرزاامینی» ثبت شده است

قالی

بر رقص نقش قالی
هزار دختر ترکمن
رقص "هزار حجاب " خود را 
از یاد برده اند
" برقص
" پرواز کن
" بیارام
***
با رقص رنگ فرش
تا عرش
هزار عروس دهکده من
پرواز کرده اند
" برقص
" پرواز کن
" بیارام
***
بر رنگ های قالی من
رازی به قامت خیال تو
خوابیده است
یک بار و برای همیشه می گویم:
" برقص
" و تا همیشه
" پرواز کن

شعر از جواد شریفیان

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۱۸
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
قالی کرمونی

قالی کرمونی زخوبی و قشنگی
مثل عروس آسمونا دلربایه
گر که بگم قالی کرمونی تو دنیا
از بهترین فرشای دنیایه بجایه
شعر از حمید مظهری(اشک کرمانی)

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
رنگ های خدا (به یاد زنده یاد عباس سیاحی)

ای رنگرز بزرگ عالم 
صنعتگر جن و دیو و آدم
گویند که سرخ وآبی و زرد 
دررنگ بود دوای هردرد 
این هر سه توکرده ای پدیدار 
در روناس و نیل و برگ هردار
روناس تو قرمزی است زیبا 
زینت گرنقش و فرش و دیبا
بس زرد که کرده ای تو پنهان 
در برگ گیاه های الوان
نیل تو که هست آبی نغز 
با زرد گیاه، میدهد سبز
این هرسه که رنگهای اصلی است 
در دفتررنگ های فصلی است
ترکیب نموده ای بسی رنگ 
در جانورو گیاه و هر سنگ
لعل و شبق و زمرد و یشم 
گردد خیره زدیدنش چشم
قرقاول و کبک و ببر و طاووس 
بارنگ تو بر فلک زند کوس 
با زرد تو ای جناب باری 
گنجشک حقیر، شد قناری 
در جفت بلوط و پوست گردو 
صد رنگ نهاده ای چو جادو
در پوست انار یکه و فرد 
از سرخ و سیاه هست تا زرد 
در کرم ضعیف ناتوانی 
هشتی به ودیعت ارغوانی
قرمزدانه است نام آن کرم 
یک گندم و بیش باشدش جرم
اما در رنگ فرش و قالی 
خود دنیایی است فرد و عالی 
تا رنگ پذیرد هر سپیدی 
دندانه زاج آفریدی 
در وصلت رنگ و پشم چون عاج 
دلال محبت است این زاج
پس پایه ی آفرینش رنگ 
نرمی گیاه و سختی سنگ 
وین بوالعجب اندر این نمایش 
جان مایه رنگ آب و آتش
مارا تو به هر طرف کشاندی 
هر روز به مشغلی نشاندی 
یک روز بز و الاغ تعلیف 
یک روز کتاب و درس و تالیف
امروز که پیری است و سستی 
رنگم کردی به چیره دستی 
باعشق به رنگ زنده ام من
این هم کلکی زتوست، ذوالمن
شعر از زنده یاد عباس سیاحی

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
قالی باف

بزن باز هم بزن 
بزن گره به کار من 
بباف باز هم بباف 
بباف روزگار من
بزن به ضرب زندگی 
بباف رنج من به هم
بباف قسمت مرا 
بباف رج به رج به هم
گره گره یکی یکی
فشرده کن دقایقم
بزن به تیغ و دف مرا
چونان بزن که لایقم
صدای آه و ناله ام رسد
ز ضربه ها بگوش
چو می زنی به تیغ غم
زدرد می روم زهوش
به طرح سرنوشت من
نشسته ای کناردار
به حکم قسمت و گره
تو بسته ای ره فرار
دو دست پینه بسته ات 
مرا چه ساده بافته
نگاه خسته ات عجب
مرا ز من شتاخته
به پای دار بردیم
که نقش قالیت شوم
نمود عشق ماندنی
به دار خالیت شوم
بسا که نقش می زند
زمانه از حسد به لاف
به میخ می کشد مرا 
توهم مرا ز نو بباف
به باف باز هم بباف
به رشته های معرفت
بزن گره دقایقم 
به بافه های مصلحت
بهای عشق و عهد خود
چه صادقانه مانده ام
زطرح های بیش و کم
تورا به دل نشانده ام
هزار رنگ زندگی 
به نقش های قالی ام
تو را یکرنگ می دهد
نشان هنرنمایی ام
بباف فرش عمر من 
که بس زمان دراز شد
نقوش صبر بافته 
گره نخورده بازشد
به رنگهای امتحان 
مرا دوباره بافتی
بزن مرا محک به غم
اگر چنین شناختی.. 
بباف بازهم بباف
بیاد خود خیال من 
بزن گره به بغض من
بباف خاطرات من
به طرح زیرکانه ای
به دار ماندنی کنم 
بباف حرف حرف من
چوقصه خواندنی کنم
بزن باز هم بزن 
بزن گره به کار من 
بباف باز هم بباف 
بباف روزگار من
بزن به ضرب زندگی 
بباف رنج من به هم
بباف قسمت مرا بباف
رج به رج به هم
گره گره یکی یکی
فشرده کن دقایقم
بزن به تیغ و دف مرا
چونان بزن که لایقم
صدای آه و ناله ام رسد
ز ضربه ها بگوش
چو می زنی به تیغ غم
زدرد می روم زهوش
به طرح سرنوشت من
نشسته ای کناردار
به حکم قسمت و گره
تو بسته ای ره فرار
دو دست پینه بسته ات 
مرا چه ساده بافته
نگاه خسته ات عجب
مرا ز من شتاخته
به پای دار بردیم
که نقش قالیت شوم
نمود عشق ماندنی
به دار خالیت شوم
بسا که نقش می زند
زمانه از حسد به لاف
به میخ می کشد مرا 
تو هم مرا ز نو بباف
بباف باز هم بباف
به رشته های معرفت
بزن گره دقایقم 
به بافه های مصلحت
بهای عشق و عهد خو
د چه صادقانه مانده ام
زطرح های بیش و کم
تورا به دل نشانده ام
هزار رنگ زندگی 
به نقش های قالی ام
تو را یکرنگ می دهد
نشان هنرنمایی ام
بباف فرش عمر من 
که بس زمان دراز شد
نقوش صبر بافته 
گره نخورده بازشد
به رنگهای امتحان 
مرا دوباره بافتی
بزن مرا محک به غم
اگر چنین شناختی.. 


شعر از بنفشه اسماعیلی 
ارسالی کاربران / کرمی


  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
باغ زندگی

دانه دانه می بافم روی هر ریشه قالی
میان تاروپود زندگی
می بافم هرلحظه ناب زندگی را رنگی
ثبت می کنم میان هر ریشه
تکه پازلی از خاطره
بوته های رنگی از گلهای باغ زندگی
شاعر حمید امجدی 

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
نقش تو

دیشب زدم نقش تو را بر دار قالی
با چشم هایی ‍‍پر ز رنگ و بوی شالی
صد آرزو را با تو معنا کرده بودم
در ‍پشت یک تصویر مبهم و خیالی
در تار و پود نقش هایم جان گرفتی
وقتی که کم دارد تو را این قاب خالی
هنگام رفتن شانه هایت را تکاندند
آن اشک هایی که گذشتن زین حوالی
در انتظار تو منم تنهای تنها
قربان تو، این دختر سبز شمالی 
شعر از شیما ندیمی / دفتر شعر روزهای بارانی


ارسالی از کاربران / کرمی
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
بنگر در قالی

با قالی دلت از باغ عشق نمی شود خالی 
با قالی همیشه پر از فلسفه ی عشقی تو و با حالی 
با قالی دور از قیل و قالی 
از سیمرغ قالی بستان تو بالی 
اکنون که داری بالی 
اکنون که همدم توست سیمرغ قالی 
از فاصله و از دیوار ها چرا می نالی 
بنگر در قالی 
بیاب در قالی عشق متعالی 
تا حالت گردد عالی عالی 
 شعر از پرویز محمدی

  • ۰ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۳۴
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
ببافم قالی هفتادو هفت رنگ


ببافم قالی هفتادو هفت رنگ
نشینم پشت قالی با دلی تنگ
نشینم پشت قالی خواب نگیره
که استادم بیاد ایراد نگیره

برگرفته از کتاب نغمه‌های فرش فارس (زمزمه‌های زنان صاحب دل دیار فارس به هنگام قالی بافی) 
 انتخاب، تنظیم و ویرایش اشعار: شاپور پساوند، سید مجتبی سجادی محمد آبادی | انتشارات لوزا 1388

  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
دوباره دار قالی

دوباره دار قالی دار قالی 
دوباره زرد شده گلزار قالی
بریدم دستمو شاید بخنده
گل سرخی سر دیوار قالی
چرا خورشید خانم دیر کرده
مگه دیوی اونو1 زنجیر کرده
و یا غولی سر راهش نشسته
برای کشتنش تدبیر کرده
دوباره دار قالی دار قالی 
دوباره زرد شده گلزار قالی
بریدم دستمو شاید بخنده
گل سرخی سر دیوار قالی
1- اونو: او را
برگرفته از کتاب نغمه‌های فرش فارس (زمزمه‌های زنان صاحب دل دیار فارس به هنگام قالی بافی) 
انتخاب، تنظیم و ویرایش اشعار: شاپور پساوند، سید مجتبی سجادی محمد آبادی | انتشارات لوزا 1388

  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۳۱
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
پس چه باید کرد ای اقوام شرق

بوریای خود به قالینش مده 
بیذق خود را به فرزینش مده 
... 
قالی از ابریشم تو ساختند 
باز او را پیش تو انداختند 
چشم تو از ظاهرش افسون خورد 
رنگ و آب او ترا از جا برد 
وای آن دریا که موجش کم تپید 
گوهر خود را ز غواصان خرید
اقبال لاهوری | متن کامل شعر


  • ۰ نظر
  • ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۱۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات