میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید
فرش نوشته


قالی سجاده ابریشمین زرباف با گل های برجسته ابریشمی ۱۶۳ در ۱۱۰ سانتیمتری از دوره صفویه به جای مانده است و در تاریخ هفتم اکتبر ۲۰۰۹ مصادف با پانزدهم مهر ۱۳۸۸ در حراج ساتبیز به عنوان یکی از گرانبهاترین قالیچه های جهان به مبلغ معادل ۲/۷۲۹/۲۵۰ پوند به فروش رسیده است.
بر اساس متن کتیبه، این سجاده هدیه دربار صفویان به پادشاهی عثمانی، به مناسبت انعقاد عهدنامه صلح در سال ۹۹۸ قمری مصادف با ۱۵۹۰ میلادی بوده است.که احتمالا شاه عباس برای سلطان مراد سوم فرستاده است.
بر اساس متن کتیبه، احتمال دارد که این قالی سفارش وزیر شاه اسماعیل دوم میرزا مخدوم شریفی باشد.
در متن کتیبه ها آمده است:
    
    تا ارض و سما نشان باشد
    ال عثمان خدایگان باشد
    بر سریر عدالت و اقبال
    تا ابد شاد و کامران باشد
    زینت افزای خطبه و سکه 
    نام سلطان مراد خان باشد
    در عجم هم بروم و عرب
    قهرمان باشد
    بهار تو را خزان مرساد
    تو جوان باش تا جهان باشد
    خاک پایت چو میرزا مخدوم
    اشرف خیل داعیان باشد.
 آنچه در ادامه مطلب می خوانید نظر دکتر سید علی مجابی در مورد این قالی است: 
عهد نامه صلح بین شاه عباس و سلطان مراد سوم حدودا دو سال پس از به سلطنت رسیدن شاه عباس رخ می دهد. پایتخت هنوز قزوین است و به اصفهان منتقل نشده است. سلطان مراد سوم که یکی از خرافاتی ترین سلاطین عثمانی است و اساسا به دلیل توطئه برای قتل سوکول لو محمد پاشا، وزیر اعظم محبوب کشورش، در بین تورک ها سلطان محبوبی نیست، از بهم ریختگی کشور پس از مرگ شاه تهماسب و دوران کوتاه و پر از آشوب سلطنت اسماعیل دوم و محمد خدابنده استفاده نموده و فتوحات نسبتا زیادی را در آذربایجان و قفقاز رقم می زند. شاه عباس پس از به قدرت رسیدن برای سامان دادن به اوضاع مملکت ابتدا پیمان صلحی را با مراد سوم امضا می کند همین پیمان مورد اشاره و سپس به سمت ازبک ها لشگر کشیده و تهدید های شرق و شمال شرقی کشور را از بین می برد.
اما مراد سوم در سال ۱۵۹۵ و پنج سال پس از این پیمان صلح فوت می کند و جانشینان او به این پیمان متعهد نمی مانند. محمد سوم، احمد اول، مصطفی اول و عثمان دوم به ترتیب در حمله به ایران در نهایت از شاه عباس شکست خورده و مجبور می شوند پیمان های صلح خفت باری را بر عثمانی تحمیل کنند. تنها مراد چهارم یا مراد شکارچی Avcı است که در اواخر سلطنت شاه عباس ایران را شکست داده و از بار این پیمان های صلح خفت بار عثمانی را نجات می دهد.
در تمامی پیمان های صلح ایران و عثمانی در دوره شاه عباس ارسال ابریشم و منسوجات ابریشمی به عثمانی یکی از تعهد های ایران بوده است. شاه عباس بسیار تلاش می نمود تا ابریشم و محصولات ابریشمی ایران را به غرب شناسانده و سیطره ابریشم بورسا بر بازارها مدیترانه ای را بشکند. بنابراین این احتمال که چنین فرش های در مجموعه تعهدات ایران در این صلح قرار گرفته باشد، بعید نیست.
لیکن باید در نظر داشت که اسماعیل دوم در ۹۸۵ یعنی ۱۳ سال قبل از انعقاد این پیمان صلح بین شاه عباس و مراد سوم توسط قزلباشان کشته شده و بعد از او نیز سلطان محمد خدابنده زمام امور را در دست می گیرد. بنابراین و با توجه به شعر بکار رفته در متن فرش، شاید این فرش بازمانده ای از سلطنت اسماعیل دوم باشد که در قزوین به دست شاه عباس رسیده و با توجه به تناسب متن شعر به دربار سلطان مراد سوم اهدا شده باشد.
منبع: سایت اطلاع رسانی فرش ایران (کارپتور)

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
نقش های قالی

مثل حفظ‌کردن 
 نقش‌های قالی است 
از یاد می‌برم 
 و هر فکری 
 دوباره برایم جدید می‌شود
سارا نجفی، 16ساله از سروستان

  • ۰ نظر
  • ۱۶ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۴۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
تقدیم به تمام دختران قالی باف سرزمینم


متن ارسالی کاربران: کرمی


تقدیم به خواهرم و تمام دختران قالی باف سرزمینم 

بزن جا خود زدم دوتا ول ابریشم آبی پیش آمد عنابی پیشرفت با مشکی کور کن همیشه از کناره کناره می گرفتم در حاشیه ماندن غذابم می داد تو اما ماندی تو بودی روز به روز رج به رج گره به گره نقش بود و نقش رنگ بود و رنگ از کناره تا حاشیه را با چه ذوقی نقش می زدی رسیدن به زمینه شادت می کرد طراوت دستانت را به لطافت گلها دادی و فروغ چشمانت را به نقش ها سپردی چشمانت آنقدر در تار و پود گره خورده اند که تار می شوند بچه که بودیم به برق نگاهت حسودی می کردم

مهرداد مولایی

  • ۱ نظر
  • ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۰۶
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
فردوسی شاعر


شاعر شب و روز
پشت دارِ اندیشه نشسته بود
و سرودش، آن قالی بزرگ را می بافت
قالیِ بزرگی که شاعر
در تار و پودِ آن
گاهشمار اسطوره ای میهن اش
و تبار کهنِ پادشاهان پارسی را، باشکوهِ تمام می بافت
قصه ی پهلوانانِ محبوب اش
کارهای برجسته ی قهرمانان اش
جانورانِ جادویی و دیوها
و گل های افسانه را گرداگردش رج می زد…
(قسمتی از شعر بلند «فردوسی شاعر» اثر شاعر آلمانی، هاینریش هاینه؛ ترجمه بهنود فرازمند) به نقل از طره

  • ۰ نظر
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۵۲
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
قالی

بر رقص نقش قالی
هزار دختر ترکمن
رقص "هزار حجاب " خود را 
از یاد برده اند
" برقص
" پرواز کن
" بیارام
***
با رقص رنگ فرش
تا عرش
هزار عروس دهکده من
پرواز کرده اند
" برقص
" پرواز کن
" بیارام
***
بر رنگ های قالی من
رازی به قامت خیال تو
خوابیده است
یک بار و برای همیشه می گویم:
" برقص
" و تا همیشه
" پرواز کن

شعر از جواد شریفیان

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۱۸
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
قالی کرمونی

قالی کرمونی زخوبی و قشنگی
مثل عروس آسمونا دلربایه
گر که بگم قالی کرمونی تو دنیا
از بهترین فرشای دنیایه بجایه
شعر از حمید مظهری(اشک کرمانی)

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
رنگ های خدا (به یاد زنده یاد عباس سیاحی)

ای رنگرز بزرگ عالم 
صنعتگر جن و دیو و آدم
گویند که سرخ وآبی و زرد 
دررنگ بود دوای هردرد 
این هر سه توکرده ای پدیدار 
در روناس و نیل و برگ هردار
روناس تو قرمزی است زیبا 
زینت گرنقش و فرش و دیبا
بس زرد که کرده ای تو پنهان 
در برگ گیاه های الوان
نیل تو که هست آبی نغز 
با زرد گیاه، میدهد سبز
این هرسه که رنگهای اصلی است 
در دفتررنگ های فصلی است
ترکیب نموده ای بسی رنگ 
در جانورو گیاه و هر سنگ
لعل و شبق و زمرد و یشم 
گردد خیره زدیدنش چشم
قرقاول و کبک و ببر و طاووس 
بارنگ تو بر فلک زند کوس 
با زرد تو ای جناب باری 
گنجشک حقیر، شد قناری 
در جفت بلوط و پوست گردو 
صد رنگ نهاده ای چو جادو
در پوست انار یکه و فرد 
از سرخ و سیاه هست تا زرد 
در کرم ضعیف ناتوانی 
هشتی به ودیعت ارغوانی
قرمزدانه است نام آن کرم 
یک گندم و بیش باشدش جرم
اما در رنگ فرش و قالی 
خود دنیایی است فرد و عالی 
تا رنگ پذیرد هر سپیدی 
دندانه زاج آفریدی 
در وصلت رنگ و پشم چون عاج 
دلال محبت است این زاج
پس پایه ی آفرینش رنگ 
نرمی گیاه و سختی سنگ 
وین بوالعجب اندر این نمایش 
جان مایه رنگ آب و آتش
مارا تو به هر طرف کشاندی 
هر روز به مشغلی نشاندی 
یک روز بز و الاغ تعلیف 
یک روز کتاب و درس و تالیف
امروز که پیری است و سستی 
رنگم کردی به چیره دستی 
باعشق به رنگ زنده ام من
این هم کلکی زتوست، ذوالمن
شعر از زنده یاد عباس سیاحی

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
در بزم مراد


ای خوش آن فرش که در بزم مراد
سایه‌وش در قدم شاه افتاد
روی بنهاد به ره چون خورشید
کرد فرش قدمش موی سفید
این نه فرش است گل نسرین است
پرد‌ه‌ی دیده‌ی حور العین است
بوستانی است پر از لاله و گل
زان سبب کرده در او جا بلبل
نقش زنجیره ی او کرده عیان
جدول آب به هر گوشه روان
ره بسر چشمه ی حیوان دارد
نقش هر جانورش جان دارد
ای همایی به دعا دست بر آر
که بدین ختم شود آخر کار

شعر بافته شده بر حاشیه فرش ترنج و حیواندار موزه پولدی پتزولی میلان

تحلیل از داود شادلو (محقق و مدرس فرش): شاعر این شعر مشخص نیست و از آنجایی که شعر قوی‌ای نیست بعید به نظر می رسد شاعر معروفی داشته باشد اما چند نکته خوب میشود از آن فهمید.
یک؛ اینکه با توجه به محتوا و تاریخش احتمالا اختصاصا برای شاه تهماسب بافته شده
دو ؛در بیت آخر به شخصی همایی نام اشاره شده که شاید ناظر بافت یا سرپرست کارگاه بوده
سه؛ اصطلاحاتی مثل جدول و زنجیره در آن زمان هم رایج بوده

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
قالی باف

بزن باز هم بزن 
بزن گره به کار من 
بباف باز هم بباف 
بباف روزگار من
بزن به ضرب زندگی 
بباف رنج من به هم
بباف قسمت مرا 
بباف رج به رج به هم
گره گره یکی یکی
فشرده کن دقایقم
بزن به تیغ و دف مرا
چونان بزن که لایقم
صدای آه و ناله ام رسد
ز ضربه ها بگوش
چو می زنی به تیغ غم
زدرد می روم زهوش
به طرح سرنوشت من
نشسته ای کناردار
به حکم قسمت و گره
تو بسته ای ره فرار
دو دست پینه بسته ات 
مرا چه ساده بافته
نگاه خسته ات عجب
مرا ز من شتاخته
به پای دار بردیم
که نقش قالیت شوم
نمود عشق ماندنی
به دار خالیت شوم
بسا که نقش می زند
زمانه از حسد به لاف
به میخ می کشد مرا 
توهم مرا ز نو بباف
به باف باز هم بباف
به رشته های معرفت
بزن گره دقایقم 
به بافه های مصلحت
بهای عشق و عهد خود
چه صادقانه مانده ام
زطرح های بیش و کم
تورا به دل نشانده ام
هزار رنگ زندگی 
به نقش های قالی ام
تو را یکرنگ می دهد
نشان هنرنمایی ام
بباف فرش عمر من 
که بس زمان دراز شد
نقوش صبر بافته 
گره نخورده بازشد
به رنگهای امتحان 
مرا دوباره بافتی
بزن مرا محک به غم
اگر چنین شناختی.. 
بباف بازهم بباف
بیاد خود خیال من 
بزن گره به بغض من
بباف خاطرات من
به طرح زیرکانه ای
به دار ماندنی کنم 
بباف حرف حرف من
چوقصه خواندنی کنم
بزن باز هم بزن 
بزن گره به کار من 
بباف باز هم بباف 
بباف روزگار من
بزن به ضرب زندگی 
بباف رنج من به هم
بباف قسمت مرا بباف
رج به رج به هم
گره گره یکی یکی
فشرده کن دقایقم
بزن به تیغ و دف مرا
چونان بزن که لایقم
صدای آه و ناله ام رسد
ز ضربه ها بگوش
چو می زنی به تیغ غم
زدرد می روم زهوش
به طرح سرنوشت من
نشسته ای کناردار
به حکم قسمت و گره
تو بسته ای ره فرار
دو دست پینه بسته ات 
مرا چه ساده بافته
نگاه خسته ات عجب
مرا ز من شتاخته
به پای دار بردیم
که نقش قالیت شوم
نمود عشق ماندنی
به دار خالیت شوم
بسا که نقش می زند
زمانه از حسد به لاف
به میخ می کشد مرا 
تو هم مرا ز نو بباف
بباف باز هم بباف
به رشته های معرفت
بزن گره دقایقم 
به بافه های مصلحت
بهای عشق و عهد خو
د چه صادقانه مانده ام
زطرح های بیش و کم
تورا به دل نشانده ام
هزار رنگ زندگی 
به نقش های قالی ام
تو را یکرنگ می دهد
نشان هنرنمایی ام
بباف فرش عمر من 
که بس زمان دراز شد
نقوش صبر بافته 
گره نخورده بازشد
به رنگهای امتحان 
مرا دوباره بافتی
بزن مرا محک به غم
اگر چنین شناختی.. 


شعر از بنفشه اسماعیلی 
ارسالی کاربران / کرمی


  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
باغ زندگی

دانه دانه می بافم روی هر ریشه قالی
میان تاروپود زندگی
می بافم هرلحظه ناب زندگی را رنگی
ثبت می کنم میان هر ریشه
تکه پازلی از خاطره
بوته های رنگی از گلهای باغ زندگی
شاعر حمید امجدی 

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات