میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

فرش یعنی رویش باغ جهان در دست تو

فرش یعنی قصّه تکرارِ بی تکرارِ متن

نقش سرو، آواز تو

فرش یعنی لحظه‌ها را بافتن

فرش یعنی نقشِ گل انداختن

فرش یعنی سوختن

فرش یعنی ساختن

فرش یعنی یک جهان انشای ناب

فرش یعنی ناز بی پایان گل را بافتن

فرش یعنی شعر نو در پیچِ متن شاخه‌ها

فرش یعنی قصه‌ها

فرش یعنی سایه‌های رنگ دار

فرش یعنی عشق بین دست و دار


شعر از سپیده طراوتی محجوبی (اثر برگزیده اولین مسابقه ادبی فرش یعنی ...)
  • ۱ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۰۸
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

فرش یعنی عشق یعنی شور ناب

یک جهانی خاطره در کنج قاب


شعر از هادی مهربانی (اثر برگزیده اولین مسابقه ادبی فرش یعنی ...)
  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۰۵
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
فرش یعنی ...

فرش یعنی خاطرات کودکی

فرش یعنی طعم شعر رودکی

فرش یعنی نغمه دفتینه‌ها

فرش یعنی زحمت تهمینه‌ها

فرش یعنی افتخار بی کران

فرش یعنی تابلوی نقش جهان

فرش یعنی با گره زر ساختن

اشک‌ها را در لچک تر ساختن

فرش را در سقف عرش هم داشتند

گوشه‌هایش هم کمی گل کاشتند


شعر از پیمان اشتری ماهینی (اثر برگزیده اولین مسابقه ادبی فرش یعنی ...)
  • ۱ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۵۸
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

سال1370دوم دبستان زمستان
اوضاع مالی خانواده خراب بود. حقوق معلمی پدرم 8200 تومان .مادرم قالی تنید. قالیچه ای با نقش نائین زمینه اُکر. من بافت قالی یاد گرفتم. چقدر عاشق قالی بافی شدم. دیگردنبال بازی های کودکانه و کوچه گرد نبودم . من خواب آن کفش های کوهدشت رامی‌بینم. نخ فروش به شرط آنکه در پایان بافت قالی رابرای اوببریم به ما نخ نسیه داد. ولی.....نخ فروش سر ما کلاه گذاشت...؟ ونخ هایش را نمناک به ما فروخت. پدرم کنار بخاری او را فحش داد و گفت: نخ های خامه توی یک کیلو 300 گرم نم دارند.
...ومن آرزو کردم کاش شکم گنده نخ فروش بترکد. قالی که تمام شد مادرم با اشتیاق نخ های تارراپاره کرد. صدای خرت خرت پاره شدن تارها نوای موسیقی شادی بود برای ما. پدرم قالی را برای او برد. ولی..... بعداز یک ماه دلال پول قالی را نداد. مادرم آرام گریه کرد. وپدرم کلافه مدام سیگارهما،بدون فیلتر کشید. با پدر رفتیم مغازه دلال.
پدر مرا نشان داد و بلند فریاد زد :

بی پدر می خواهم برای این بچه کفش بخرم.
آنوقت آرزو کردم کاش عباس آقا کفش های کوهدشت را نفروشد.
چند روز بعد پدر آمد. خندان. برای من و برادرم کفش خرید.
گل های قشنگ و رنگارنگ قالی ها برای مادرم ریشخند دلالان بود.


توضیح: از نویسنده این داستان اطلاعی ندارم
  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۰۴:۰۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

گل رز صورتی از پشت پنجره سرک کشید و گل‌های سرخ زیادی را روی زمین دید.

کش و قوسی به ساقه‌اش داد و گفت: چقدر تشنه هستم، شما هم مثل من تشنه‌اید؟

گل‌های سرخ گفتند: نه. ما آب نمی خوریم. کسی هم تا به حال به ما آب نداده

گل رز گفت: مرا مسخره کرده‌اید؟ پس چرا اینقدر شاداب و سرحال هستید؟ گل‌های سرخ از لحن تند گل رز رنجیدند و سکوت کردند.

جارو که تا آن زمان ساکت و آرام به دیوار تکیه زده بود، خندید و رو به گل رز کرد و گفت:

تو به آب نیاز داری چون ریشه هایت در خاک است ولی گل‌های قالی ریشه در قلب قالیباف دارند.


داستانکی از فرحناز یوسفی در کتاب حاجی فیروز
  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۰۴:۰۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
پهنه قالی

 سروده احمد دانشگر*


 ماه امشب همچو خورشید گران

می‌درخشد بر فراز آسمان

چون عروسان شب نما کرده به سر

بر رهش گسترده فرش سیم و زر

پهنه قالی است گویی آسمان

ماه زیبا چون ترنجی در میان

  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۵۸
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات