میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۱۷۵ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

در طرح ساقه و گل، برگان بیشماری
آمد بروی دیده، بردم بروی بامی
با کس سخن نگفتم، ساعات بیشماری
چون کار روی دستم، انگار در بهاری
در وقت کار و کوشش، بسیار می شنیدم
طعن و کنایه از هر، رهگذر و نگاری
ای کز هنر تو آگاه، کز رنج گنج میسر
هرگز نماند آنکس، دارد هدف زکاری
اکنون هدف رسیده، همچون رسیده میوه
رنجم ثمر بداده، با شوق بیشماری
شکرت خدای یکتا، دادی توان کاری
دانی چه رنج بردم، روز و شب جوانی
مخلص شریعتم من، پیوند با تو دارم
جز درگه تو یکتا، ناید مرا بکاری
شعر از آقای شریعتمداری / دبیر انجمن طراحان و نقاشان کرمان 

منظور از بام متن فرش است

  • ۰ نظر
  • ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

همچو صوفی در پلاس وصوف باش

با صفتهای خدا موصوف باش

مرد ره را بوریا قالین بود

زانکه خشتش عاقبت بالین بود


عطار

  • ۱ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۰۷
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

مجموعه شعر کوتاه

دخترک قالی باف 
گل ها را 
محکمتر گره می‌زد به تار و پودِ «دار»
وقتی
به یاد دستی می‌افتاد
که چیده بود او را ...

شعری زیبا از کتاب «هیچ» که جایی اشغال نمی‌کند! از مجموعه شعرهای کوتاه خانم منوره السادات نمائی مرتضائی - نشر نیماژ از مجموعه پازل شعر امروز - 1392

  • ۰ نظر
  • ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۵۵
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

بافنده است

قالی زیبایی می بافد

از تار و پود خاطراتت

دلم را می گویم...


شعر از بیژن افشار- از وبلاگ مردی که روشن شد ...


  • ۰ نظر
  • ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۳۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

من نام کوچک یک دار قالی ام 
امید مانده از یک خشکسالی ام 
تکلیفی یادگاراز تار و پود و کار
یک مشق پایدار از ذوالجلالی ام 
گل روی گل سوار زیباترین بهار 
یکبار شاهکار صد بار عالی ام 
ابریشم طلا جادو و کیمیا.
حلال تازه ای بر نونهالی ام 
با دست کودکان زیباترین شوم
درخاطراتشان من خردسالی ام 
برمن گره زنند تا واکنم گره 
درچشم خیسشان من نیک فالی ام 
هرچند چشمشان … هرچند عمرشان
باز هم بدستشان از خوش خیالی ام 
هر قدر کورتر این کودکان شدند
من چشمگیر تر در این حوالی ام 
بر من عطا شده دوران کودکی 
من قیمتی تر از عمر اهالی ام 
من دار قالی ام یک شعر ناگوار
هم قافیه شده با نان خالی ام


شعری زیبا از ایمان فخار

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

باید کنار این قطار می ماندم
وخیره می شدم
به دست های رنگی مادرم
-مادرم که قالی می بافت، حامله هم بود-

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

دوباره ساعت هفت ومن ابریشم وقالی 
دوباره هی گره پشت گره آه از بد اقبالی
شکوه هند میبافم به جان فرش ایرانی
غم طاووس پنجاب و غرور ببر بنگالی
سه تا بگذر دو تا قرمز دو تا بگذر دو تا آبی
زیادعمرمن طی شددراین مصراع توخالی
شبیه کرم ابریشم کسی دنبال حقم نیست
هنرمندم ولی اینجا هنرچند است مثقالی
گره افتاده درکارم به خود کرده گرفتارم
هزاران خاطره دارم ازاین آهنگ اقبالی
دوباره آخر شعر و هزاران بغض نا گفته
خلاصه ساعت هفت ومن و پایان حمالی 
پ ن: اقبالی=داریوش


شعر از مجتبی سپید عزیز


این نکته را هم بگم که جناب مجتبی سپید بزرگواری کردند و این شعر را به بنده حقیر تقدیم کردند. بی نهایت از لطف و سخاوتمندی ایشون سپاسگزارم :) انشاالله توفیق جبران داشته باشم.

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

فرش ایران به جهان جایگه والا داشت   /  در مقام هنری یکه و بی همتا بود
هر گل قالی تا از چمن ایران رست        /   زو همه موزه آفاق عبیر آسا بود
گل قالی نه چو گلهای خزان زرد و پریش  /   که گل تازه بهار همه محفلها بود
سالها قالی پر نقش بهار خسرو             / به رخش نسترن و یاسمن و مینا بود
چون بخاطر گذرد گوهرم از دیده چَکَد         / بسرای هنر از بس هنر والا بود
همه آثار بدیع هنری میگویند                     /  روزی این مهد هنر پیشرو دنیا بود
ای جوانان وطن رو سوی معبود آرید            /  تا که دل رو بخدا بود خدا با ما بود
خاتم گم شده را باز جوی ای ایران              / که بدان حلقه جهان زیر نگین ما بود
شاعر: سید رضا خشکنابی/ از وبلاگ فرش ایرانی 

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

کلاف سخن در دستم
سیاست می بافم
مادرم می گوید
کج می بافی
نخواهند خرید
می گویم : چنانش خواهم آراست
مشتری ببارد
نگاهش در دهانم خشک می شود
یعنی افسوس ، افسوس


شعر ار محمدرضا بداغی

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

نقشه رنگین قالی

کوشش سنگین خواهر

رنگ قالی رنگ نان است

در دل غمگین خواهر

 

شانه های ضربه کوبی

راوی نقصان مادر

روی هر قالی و پشتی

ناله دستان مادر

 

روز و شب آنها نشینند

روبروی باغ قالی

زخمها بنشسته با غم

روی آن دستان خالی

 

در بر هر نقش قالی

چینی از سیمای آنهاست

تار و پود و نقش قالی

خونی از دلهای آنهاست

 

هر شبی بر خانه ما

همچو مهتابی بتابند

مادر من خواهر من

دشمن دیرین خوابند


شعر از دکتر عبدالرحمن دیه جی

  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات