ای فرش تو را با تار پود و جو دم افسانه کردم
خیره بردیدگان خودی وخویشان و بیگانه کردم
تو را چو ن حلاج بردار اما یک فرش جانانه کردم
نخ و پشم و ابر یشم را در وجودت پیاده کردم
با چوبه هاف و کاف وکارد و قیچی اندازه کردم
با عشق نقشه لچک وترنج رابر توجاودانه کردم
با ترنم عاشقانه گل وبلبل را رویای میخانه کردم
با هنر پنجه وعقلم این فرش نفیس رازنده کردم
شعر از سید احمد شبیری