ای بافنده قالی
درتاروپود، اشک وآه سردم
رویایم، گلهای مریم، غمگینی ام بباف
دردم گره گره بباف
رنگ قالی به شیرینی یک لبخند خیالی
بوی قالی عطراقاقی
طرحش به سادگی دلم، فصل آغارمن و تو
عمرم رابنشان برلب جویی
اشکم رابخندان به دلجویی
درنخ به نخش بنویس
گشته ام بی قرار
لحظه ای مستم وهوشیار
لحظه ای غافل ازحال و، غم خوار
می چرخد برمن دمی پریشان حالی
می نشیند برمن حرف های خیالی
لحظه های دلتنگی
** **
ای بافنده قالی
گل بی بهارم
مراصداکن
رهایم کن ازاین بی کسی وخاموشی
ازاین نیستی
پیوندم ده به نقش قالی
ثبت کن فصل دوستی
ترانه هایم رابرای توسرودم
شعر از شهریار خان محمدی
زیباست ..مانند هر آنچه بدان گره میخورد....