صحبت حالی است نه صحبت قالی.(سیرجانی)
طلا،زمین،ظرف مس و قالی ضرر نمیکند.(کرمانجی)
ظرف،ظرف مس،فرش،فرش قالی،نان،نان گندم (سنگک)،دین،دین محمّد(اسلام).(دهخدا،شکورزاده،عوام،کوچه)
فرش آدم فقیر قالی،ظرفش مس.(بیرجندی)
فرش فرش قالی،ظرف ظرف مسی،دین دین محمّد.(دهخدا،سهیلی)
فرش فرشِ قالی،ظرف ظرفِ مس،نان نانِ گندم.(شکورزاده)
فرش قالی،ظرف مس،زن دختر.(تاجیکی،تهرانی)
فرش و حصیر و قالی،دادم به نان خالی.(دارابی)
قالیچه را به طرف خوابش هموار میکنند.(نمینی)
قالیچه را پهن کن لب باغچه.(کوچه)
قالی خر،خر است.(بیرجندی)
قالی را بفروشیم گلیم برایمان کافی است،ریش ماموجلال*همهیکس ماست.(کردی)کرمانشاهی)
* نام پارچهای ابریشمی
قالی را تا بزنی گرد درمیآید،رعیّت را تا بزنی پول.(دهخدا،کوچه،حییم)
قالی را نگاه به کنارش کن،دختر را نگاه به برادرش کن.(گلپایگانی،شاهرودی)
قالی کاشونه(کرمانه)هرچه پا بخورد،بهتر میشود.(شهمیرزادی)
قالی هرچه کهنه شود،نقشش جایی نمیرود.(نطنزی)
قطعه قطعه کرک سرانجام قالی میشود.(نهاوندی)
کونی که قالی ندیده،کج مینشیند.(تایبادی)
گل باید به یقه بیاید و قالی به صفه*.(سمنانی)
نقل از فرهنگ بزرگ ضرب المثلهای فارسی، دکتر حسن ذوالفقاری