فرش میبافم، رج به رج، زیر و رو، نقش به نقش
سپس چلههای بافته ام را شانه میزنم
تا شاید نقشههایم نقش چشمانت شود...
بداهه از منیره سادات حسینیان
- ۳ نظر
- ۲۸ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۰۳
دختر قالی باف
شب است
شب دلجوی من
شب بی مهر من
شب تو چیست
دار قالی آیا پنجره ای است
که تو آن را می بندی
و یا در نبود نیاز من
آن را به هلهله ی دستان زخمی ات
می گشایی
دستان زخمی ات
پودها سرانجام کارند
و تارها گره های بی تپش
که همراه با دستان زخمی ات
در پلک های تو
محکم می شوند
می درخشند
و باز محکم می شوند
می سوزند
و باز محکم می شوند
شعر از کاظم علمی
آبشاری از رنگ
دریایی از نقش؛
بر بستری از نخ
طرح میزند ترکمن جوان
از نسل شیرزنان صحرا.
دستانی که
بر دار قالی
میبافد طرحهای «گل ساری».
از رنگ گیسوانشان
سرخی رویشان
بر قالی می بخشند،
نقش عشق
سرود حیات.
من و دستمالهای رنگی
تو ونسلی از آفتاب
هر دو از جنس یک خاک
بیدار بودن
گره خورده به هم
این چین دامن
چین و چروک پیر زن
گره میزند مرا
به رویای جوانی
باز هم خیالی
از نقش یک قالی
زیر پای من تار و پود
گبهایی سبز
صدای نسل گم شدهام
باز هم چین و چروک
صورت قالی یا دامن من
شعر از مینا لطفی
وسط قالی شوقش ، دم صبح
بته جقه می کاشت
رنگ ها ، گرم تر از آتش بود
نقش ها ، شوخ تر از رقص قلم
در مقام تذهیب
و گره پشت گره ، تا ته رج می کوچید
وکف قالی شوقش می ریخت
شور را... هروله را
...
دم صبح
قالی اش را سرِ دار
دید و از چشمانش
خوشه خوشه خوشه
اشک حسرت بارید
شعر از علیرضا فتحیان
گل میکند قالی خطوط طرح نابش را
با هر قدم میگیری از جانش گلابش را
باید بپیچد ساقهاش بر ساق پاهایت
حتا اگر چشمت نبیند پیچ و تابش را
آرامش گلدان و قالی بی تو پژمردهست
می بینم امشب زردیاش را... اضطرابش را
خورشید باید باشی و... باشی که گل باشد
برگرد و برگردان به گلدان آفتابش را
گلدان بی باران پر از گلهای افسردهست
باور نکن شادابی رنگ و لعابش را
آیینه است این فرش پر نقشی که در قاب است
برگرد و رو کن چهرهی پشت نقابش را
شعر از محمد هادی علی بابایی
ترا بافته ام
ترا پشت پرچین انتظار
در تار و پود محبت
ترا بر دار قالی کوچه
ترا بر چوبه ی "هاف"
و در "قاف"
ترا در ذهن گرم نقشه های ترد قالیچه
ترا در پیچش نقشه های اسلیمی
و در میان لطف دست های گره نشان و صمیمی
ترا در ترنم رج ها
ترا در تلاقی خامه های رنگی
ترا در تماشای بلور یک تدبیر
و زیر سایه ی خسته ی حصار بافته ها
ترا در کوبش شانه بر رویش گل های خیالی
ترا در میان خنده ی قیچی چیده ام
در رویا یا خواب
گلی می شکفد در سراب
و نمی دانم از چه رو
ترا بافته ام !!!
هاف:چوبی در چله ی دار قالی، که با حرکت آن تارها برای بافت پود ِ زیر و رو استفاده می شود.
خامه: کرک برای بافت قالی
شعر از حوری ابوکاظمی
گل های باغچه را
گاهی دست باد
گاهی دست های ما
گاهی هم دست روزگار بی بنیاد می آزارد
خوش به حال گل های قالی!
شعر از رضا احمدی وند
زن قالیباف ما ....
می زند الیاف را ...
بندهای ناف را ...
قالی بی قاف را ...
سوی هر قالی خوب ...
تا ستاره تا جنوب ...
پرده هایی پیش تر...
بسته است رو به سکوت ...
به ستاره ... به هبوط ...
به غم ِ این دل من ...
به شمیم رویا ...
طرح و نقشش امّا ...
همه را دل داده ...
نخ وقیچی امّا ...
همه اند آماده ...