میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

میرزاCarpet

فرش در آئینه ادبیات

سلام خوش آمدید

۱۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قالی» ثبت شده است

زندگی مثل بافتن یک فــرش پر نفش و نگارست و هر روزش به یک گره ای میماند که  سه نخ صبح و ظهر و شب عمود شده بر یک دار بزرگ را بهم گره میزند. و ما به وسیله گذران عمـر آنها را بهم پیوند زده یک روز زندگی  میـخوانیم و در آخر با شـانه قالیبافی گره ها را محکم می کنیم و به ردیف دیگر رفته و آنرا روزی دیگر می نامیم.

 پـس اگر امروز از هر گــره ای که میزنی لذت نبری و برای لذت بردن از زندگی منتظر باشی تا یکروز بافتن قالی ات تمام شود آنروز دیر یا زود خواهد رسید ولی تو هرگز فرصت لذت بردن از زندگی را نخواهی یافت زیرا که قالی بافته شده را بلافاصله از دار قالی پایین کشیده و بیرون خواهند برد و تو دیگر هرگز آنرا نخواهی دید و آنگاه با خودت می اندیشی که آیا به راســتی این دار قالی بود یا دار فـانـی ؟

شاید اگر قبل از تجربه باور میکردیم که قالی زندگی را فقط یکبار میتوان بافت آنرا زیباتر  می بافتیم.

شاید اگر باور می کردیم که قـالی زندگی امروز ما بر کف دالانهای تاریخ فــردا انداخته خواهد شد تا آیندگان بر روی آن قدم بـزنـند آنرا محکمتر می بافتیم.

شاید اگر باور میکردیم که گره های صبح و ظهر و شب زندگی امروزمان را در موزه تاریخ فردا به نمایش خواهند گذاشت هنرمندانه تر می بافتیم.

چــه حـقـیـقـت ســاده ای ســت کـه یکـبار بیـشـتـر زنــدگی نخــواهیـم کـرد.

و چه مشکل پیچیده ایست که چنین حقیقتی را هر چند که مـیـپـذیـریـم ولی نادیده  میگیریم.

کلام خداست که می فرماید:

انسان در این دنیای جسمی و مادی مثل بادی است که یکبار می وزد و دیگر به اینجا بر نمی گردد.


از وبلاگ سرزمین مادری

  • ۲ نظر
  • ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۷
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

الهی !!!!

خدای تنهاییِ من......

چه بسا هر گره ای که در کار من می اندازی

همچون گره های قالی باشد که با آنها برای

سرنوشتم نقشی زیبا بیافرینی

آمین.......


از وبلاگ فریاد دل سکوت است

  • ۱ نظر
  • ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۱۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

گل سرخی شکفته توی این قالی

یه ورش سبز و کبود اون ورش آبی

می شینم و می بافم همچین و همچون گل قالی

خوب و عالی توی این صحرا

می بافم دونه به دونه تک و تنها توی این سرما

قالیمو بردن، گلمو چیدن، گل قالیم کو آخ اونو دزدیدن

رو گلم پا می ذاره سگ پشمالو

ریشه هاشو می کشه گربه پررو

می شینم و می بافم یک گل دیگه واسه مادر که دیگه خسته س

دوتا چشماش پر آبه رنگ خوابه هردوتاش بسته س

رو کوها برفه همه خوابیدن گل قالیم کو آخ اونو دزدیدن


از وبلاگ من و راشا تمشکی

  • ۲ نظر
  • ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۱۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

دلم تنگ شده برای دار قالی

برای گلهای قشنگی که همیشه حسرتش توی دلم مون بود که تا کی ...

دلم تنگ شده برای شفتالویی که به مناسبت رسیدن به نیمه قالی مامان خرید

دلم برای جنگ و دعواهای بچه گانه کارگاه قالی تنگ شده

دلم برای تاروپودی که تا بالا می امد جانم بالا می اومد ...

برای چرت 10 دقیقه ای که تمام خستگی یک شیفت کار و قالی بافتن رو از تن بیرون می کرد ...

برای دیدن پرین و فوتبال لیستها آخر کار ...

برای گریه های روی دار قالی ..

برای امیدی که داشتم دلم تنگ شده

امیدی که آخر قالی باف نمی مانم درس می خوانم و راحت می شوم ...

الان درس خواندم و مدرک گرفتم و قالی رو کنار گذاشتم و پشت میز نشین شدم

اما با دنیایی استرس و توجیه و .... دست و پنچه نرم می کنم

دلم لک زده برای راحتی قالی بافتن


نوشته طیبه ایزانلو / وبلاگ مالیات هستی

  • ۰ نظر
  • ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۱۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

روزجمعه باز فرصتی دست دادتا دوباره سری به روستا بزنم..ودرمیان همه چیزهای دوست داشتنی آنجا٬شاید بیش از هر چیز دیگر این دار قالی مادر بود که مرا مجذوب خود کرد..تازه فهمیدم که چرا مادر با وجود مخالفت ما این همه اصرار داشت که دار قالی در خانه اش سرپابماند.. برای اووبسیاری همچون او٬قالی یک دلبستگی است٬یک عشق است.

و استواری و قد کشیدن آن شاید٬برای آنها نماد زندگی است


  • ۰ نظر
  • ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۳۵
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

۵ سالم که بود من و دایه ام خدا بیامرزدش ننه گلزار فرنگی که یک پیرزن زنده دل کرد بود با هم تو خونه تنها میموندیم و من هم به اکتشاف در باره ناشناخته ها میپرداختم

یکیشون  کبریت بود.

ننه گلزار معمولا تو چرت بود و اونوقتها از داروخونه براش تریاک میگرفتند و اگر یادم باشه میخورد.

خلاصه اون در حال چرت بود و من هم رفتم آشپزخونه و کبریت رو آوردم و گوشه یه فرش نشستم تا برای خودم کشفیات انجام بدم خلاصه کبریت رو کشیدم و روشن شد و کلی کیف کردم . دستم داشت میسوخت که ولش کردم دیدم هنوز روشنه ردش کردم زیر فرش و به سلامتی قدر یه نلبکی فرش و ریشه هاش زرد شد .

تازه شب هم هنرم رو به مامان نشون دادم. طفلکی مامان چقدر غصه خورد. اون فرش رو باباش براش خریده بود.

اون فرش تو خونه ما بود تا من ازدواج کردم. میخواستن بفروشنش و برام یه جفت فرش بخرن قبول نکردم و همون رو آوردم.

چند سال قبل برای تز فوق لیسانس باید ۷۰۰ تومن به دانشگاه آزاد میدادم که کفگیر خورده بود به ته دیگ و مجبور بودم بفروشمش

مامان خبر دار شد و مامان خریدش.هنوز اونجاست و میریم و بعد از ظهر ها با مامان و بابا روش میشینیم و چای میخوریم.....


نوشته مرجان کشاورزی از وبلاگ خاطرات کودکی

  • ۲ نظر
  • ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۴۱
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

درد از تحمل نگاه مرده ها نیست

فرقی نمیکند کدام دست کدام گره را بزند

درد ترسیدن از گره زدن به آرزویی که رویات باشد

ترس از شامی که حتی در

متن زندگیت مرا نمی کشانی

قالی م رنگ باخته است

با این همه ماهی مرده

چه کس جلاد این بازی ست

که موهای لختم را گره میزند به داری

که مرگم برای تو خاطره باشد.


شعر از شهدخت رحیم پور

  • ۱ نظر
  • ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۲۳
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

قالی معیشت است و هم عمر و این بستگی دارد به این که قالی را کجا و چطور ببینیم و خودمان نسبت به قالی چه وضع و موقعیتی داشته باشیم.

اگر در خواب نسبت به قالی فاصله داشته باشید معیشت و روزی شما است ولی اگر بیننده خواب به قالی مربوط و چسبیده باشد عمر است. اگر در خواب ببینید که اتاقی متعلق به شما است اما فرش دیگری در آن گسترده است صاحب فرش هر که هست به شما سود می رساند و شما از او بهرهمند می گردید.

اما اگر ببینید که اتاق متعلق به دیگری است و قالی شما آن جا پهن شده صاحب اتاق هر که هست از شما بهره مند می گردد حتی روزی شما را می برد. اما اگر در خواب ندانید صاحب قالی کیست یا آن اتاق به چه کسی تعلق دارد در هر دو حالت خود شما صاحب آن ها هستید و تعبیر به اهمیت و ارزش قالی بستگی می یابد.

اگر در خواب ببینید که قالی می بافید کارتان روال مطلوب و خوب پیدا می کند ولی اگر در قالی که می بافید مشاهده کنید نقش ها به هم ریخته در کارتان آشفتگی پدید می آید. اگر در خواب ببینید که روی قالی محقری نشسته اید خوب نیست چه از کوتاهی عمر و تنگی معاش نشان دارد.


منوچهر مطیعی تهرانی

  • ۱ نظر
  • ۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۴
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

اگر درخواب بیند بر قالی کوچک نشسته بود، دلیل که عمرش کوتاه بود.

اگر بیند آن قالی کوچک در زیر او دراز شد، دلیل که روزی بر وی فراخ شود.

اگر بیند قالی پیچید و به کنج خانه نهاد، دلیل است اقبال خود را به دست خود کند.


ابراهیم کرمانی

  • ۳ نظر
  • ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۱
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی

اگر درخواب قالی را سبز و پاکیزه بیند، دلیل بر جمعیت بود در دین و دنیا. اگر قالی را در خانه دیگران بیند که انداخته بود، دلیل است سفری نماید و از آن سفر منفعت بسیار حاصل کند.


حضرت دانیال

  • ۵ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۹
  • سیدمحمدمهدی میرزاامینی
میرزاCarpet

اینجا هر چیزی به فرش ربط مستقیم داره.
--------------------------------------------
این وبلاگ به اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند و جملات کوتاه و زیبای ادبی، خاطره، دل نوشته، دستنوشته های همینطوری، مثل و حکایت، ضرب المثل و... که به نوعی مرتبط با فرش دستباف ایران وجهان باشد اختصاص دارد.
--------------------------------------------
برای همکاری میتوانید از لینک تماس با من استفاده نمائید. باتشکر

آخرین مطالب
آخرین نظرات