چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۲ ب.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
بی بی
فانوس چشم هایش
هنوز
برای بافتن قالی
سوسو می زند.
او
با انگشتان ترک خورده
نقش قالی را
رنگین می کند.
آه... چه می بینم!
به روی دستان سبزی
با بارشی از
غزل های سبز سرخ
که زخم ها را
در رسیدن از باورم
می شوید.
بی بی
با خدا
خورشید می بافد و
نور می پراکند
تا رنگ رنج و زندگی را
طلایی کند.
آی بی بی !
به نام بلندت
امشب
شعر چشم ها را
با خاطرات در هم شب
پیشکش
شانه هایت می کنم
و خوب می دانم
تمام تارو پودت
قا لیست
و دریا د ریا
دلت را می بافی
تا سرخی خیالت
غرق در غزل ها شوند.
آری،
بی بی قالی می بافد
تا سایبانی شود
برای چشم ها
برای اشک ها
برای دریا
برای فردا...
شعر از سید احمد جعفرنژاد
۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۳:۲۲
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۱ ب.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
عاشقونه دلبرانه
نشسم
بر سر تََمدار قالی
زنم نقش گلی بر تار عالی
بگو دلبر چرا با مو تو قهری
نمی بینم ترا سالی و سالی
نشسه بر دلم جای تو خالی
دلم آروم نمی گیرد به فالی
مو که مشتاق دیدار تو بیدم
شوِ روزم شده شوق وصالی
تَمدار قالی = در حال بافتن قالی =دار قالی
شعر از: دشمن زار جمشیدنژاد
۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۱
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱ ق.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
وقتی مینشستم پای دار قالی، انگار همهٔ ناراحتیها و خیالات میشد به اندازهٔ یک گرهٔ قالی و دوخته میشد لای ریسمانها. اگر این قالیبافی نبود من سربند مرگ مادرم دق میکردم.
نون والقلم، جلال آلاحمد. مجلس سوم
۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۱
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ب.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
گفته اند « قالی جادو» آدم را به سیاحت جهان می برد؛ اما بهتر این است که بگوییم این «جادوی قالی» است که آدم را به سیاحتی تمام نشدنی در خود می برد.
نورالدین زرین کلک | پدر پویا نمایی ایران
۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۰
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
مادرم نخ های قالی را دار می زد ...
دادگاه ها، روشنفکران را ...
از عدالت مادرم گل می روید ...
از عدالت آنها قبر ...
شعر از نیما توکلی
۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۷
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ق.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
خانه را بوی نم فرا گرفت
وقتی که دلت سوخت
برای تشنگی گل های قالی
شعر از رضا باروزنه
۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۰:۱۱
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ب.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی

... خیال دارم پیشنهاد راه انداختن یک دانشگاه غیر متمرکز فرش را هم بدهم. فقط برای بانوان خانه دار. فقط. جلسات اموزش سریع بافندگی و طراحی فرش، وبعد، دادن امکانات به تمام زنانی که دوره ی نخستین را با پیروزی گذرانده اند. امکانات، در خانه. هزاران هزار زن، در اوقات فراغت خود، اهسته اهسته، قالیچه می بافند، و هر قالیچه یی که تمام می کنند و تحویل دانشگاه می دهند، در حکم چند واحد درسی ست که به پایان رسانده اند و به جای انکه شهریه یی بپردازند، دستمزدی هم می ستانند. فکرش را بکن که چه غوغایی می شود! زنان تحصیل کرده و فرهیخته، دیگر، زمان کشی نمی کنند و در بطالت لحظه ها فرو نمی روند و بیکارگی انها را گرفتار سر خوردگی نمی کند. موظف هم نیستند که کار را در زمان معینی تمام کنند و تحویل بدهند. انها برای دریافت کارشناسی، باید، لااقل، شش قطعه قالیچه تحویل بدهند… در این باب، خیلی فکر کرده ام. فرش، مظهر صبوری ماست صبوری ملتی که هرگز تسلیم نمی شود، و هرگز به بد، رضا نمی دهد. فرش، فقط زیبایی نیست، فلسفه ی مقاومت خاموش و چند هزار ساله ی یک ملت است- همراه با زمزمه یی ملایم، که خاموشی را تعریف می کند ...
برگرفته از یک عاشقانه آرام | نادر ابراهیمی | صفحه 160 - 161
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۰
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۵۱ ب.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
دخترک غزل بافی شده ام
گره افتاده میان کلاف اشعارم
چگونه باز کنم گره های یادی که مونس تنهایی من است
و چگونه ببافم شعری که خالی از گره های یاد تو باشد
تمام شب رج به رج .......خیال در خیال ترا میبافم
دستان گل و ترنج را به کمک گرفتم
عشق تار میزند... هزاردستان میخواند و من میبافم
ضربه های محکم تارِعشق بر پودِ اندیشه ام
ذره ذره یادت قالی میشود
میزنم شیرازه اش را با درد و همه عشق
با الماس های اشک
و نقشه اش نقشه چشمان تو
فرشی می بافم شاعرانه
دیوارکوب دل.
گره به گره.......خیال در خیال ..........نقش به نقش
با تارهای ابریشمین و رنگی خیالم، تو را می بافم
سحر نزدیک است منم و غزلی بافته شده
نقشه چشمت افتاده میان اشعارم، با هزاران گره از تارِ عشق بر پود اندیشه ام
عشقت گل داده روی دار دلم
ترا بافته ام ...باور کن!
صبور..ش/94
شعری زیبا ارسالی از خانم نازی صالحی (صبور) | با تشکر ویژه از ایشون
۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۵۱
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ب.ظ
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
ابرهای همه عالم اگر ببارند...
گلهای قالی جوانه نخواهند کرد...
اما گوسپندان پشم خواهند ریخت با رویش سبزه ها...
بیش از پیش...
و گلهای تازه ای بر دار قالی خواهد رویید...
شعر از آرش مسرور
۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۷
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی

قالی کاشانم و روی زمین افتاده ام
با گُلی بی رنگ و بی بو همنشین افتاده ام
دل مبند ای دوست بر بالا نشستن ها که من
از فراز دار قالی بر زمین افتاده ام
بود دست دختران در تار و پود زلف من
لیک اکنون پایمال آن واین افتاده ام
ریشه ها دارم ولی چون ریشه ام در خاک نیست
با گُلی از جنس ابریشم قرین افتاده ام
گر به صدرنگی شدم مشهور عیب من مکن
نقشۀ تقدیر این بود و چنین افتاده ام
اهل کاشانم ولی از بخت و اقبال سیاه
دست قالی باف های هند و چین افتاده ام
بس گره در کار من انداخت قالی باف و من
پای بوس خالق نقش آفرین افتاده ام
شعر ارسالی از سید مسعود محمدی | با سپاس فراوان از ایشون :)
۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۳
۰
۰
سیدمحمدمهدی میرزاامینی