اتاقی سرد و بی روح و غریبه
جهانی که پر از رنج و فـریبه
یه دارِ قالی و عشــق تنیدن
بجز رنگ و نخ و رویا ندیدن
واسه رفتن به زیر سرپناهی
بدون داشتن حتی گنــاهی
واسه قالی چه خوابا(خوابها) که ندیدن
واســه با هم شدن پــر می کشیدن
یه خــواب این آرزوهارو پروندش
از این عاشق شدن چیزی نموندش
( این ترانه در مورد دختر قالیبافی سروده شده که برای تموم کردن بافت قالی
جهازیه خودش عجله داشته و هنگام اتمام قالی از فرط بی خوابی به چراغ نفتی
کنار دستش برخورد می کنه و چون درخواب متوجه نمیشه قالی آتش گرفته
میشود....) :: شعر از هانیه سید مردانی