مو(من)قالیبافم و قالی میبافم
شیرین و شیرینکار و ظریف بافم
مو قالیبافم از برای یارم
تا روش(رویش)نشینه گل بیخارم
یکی سبز،عنابی پهلوش،یکی سبز
گلی روش،عنابی پهلوش،یکی سبز
- ۰ نظر
- ۲۰ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۱۵
مو(من)قالیبافم و قالی میبافم
شیرین و شیرینکار و ظریف بافم
مو قالیبافم از برای یارم
تا روش(رویش)نشینه گل بیخارم
یکی سبز،عنابی پهلوش،یکی سبز
گلی روش،عنابی پهلوش،یکی سبز
قالی لب بافته
گل به گل انداخته
قدرت پروردگار
خُب به هم انداخته
پی نوشت: این شعر یک نوع معماست که مقصودش ماهی است.
برگرفته از فرشنامه ایران.حسن آذرپاد و فضل الله حشمتی رضوی به نقل از «عقاید و رسوم مردم خراسان» ابراهیم شکور زاده
گفته می شود که از ملک بربرها می آیم
بدون جاه طلبی
هیچ نشانی از بربریت را به همراه ندارم
رنگین کمان با تمام غنای رنگهایش در مقابلم فقیر است
گرچه زمانه هر روز از رنگ رخسارم می کاهد
و گلگونی جوانی ام را می رباید
همانند سرنوشتم در اوج و حضیضم
هم در دربار و هم در محرابم
به همه جا عزت می بخشم حتی به میز غذا
بدون آنکه احساس گرسنگی کنم
خفتگان نقش قالی، دوش با من خلوتی کردند
رنگشان پرواز کرده با گذشت سالیان دور
و نگاه این یکیشان از نگاه آن دگر مهجور
با من و دردی کهن، تجدید عهد صحبتی کردند
من به رنگ رفتهشان، وز تار و پود مردهشان بیمار
و نقوش درهم و افسردهشان، غمبار
خیره ماندم سخت و لختی حیرتی کردم
دیدم ایشان هم ز حال و حیرت من حیرتی کردند
کاشان نه! ... اهل قریهای از آن حوالیام
یعنی که یک دهاتیام و دست خالیام
در تار و پود خاطرههایم نشسته است
گرد و غبار کودکی و خردسالیام
من مادری نداشتم اما شنیدهام
فرزند دستهای زنان اهالیام
کارم همینه که نقش تو را صبح تا غروب
میبافم عاشقانه به دار خیالیام
این فرش که زیر پایت انداختهام
با تار دل و پود تنم بافته ام
با هر گرهاش عشق تو محکمتر شد
در هر رج آن نقش تو پرداختهام
عالم بی خبری بود بهشت آبادم
تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم
در پش دار قالی با شوق دل نشستی
صد نقش جاودانه در هرکرانه پستی
نقش آفرین عشقی الحق که چیره دستی
چون زحمت تو دارد اجر خدا پرستی
ای عاشق هنرمند پرکار و سخت کوشی
گاهی سرود خوانی گاهی دگر خموشی
شد خالق از تو خشنود تا خالق نقوشی
تو باغبان گلها یا اینکه گل فروشی
گر تار و پود قالی رنگ بهار دارد
گل های سرخ و لاکی در هر کنار دارد ...
بر من آرام قدم بگذارید
شاخه و ساق و گل و برگ مرا
از سر حوصله و صبر نگاهی بکنید
هیچ دانید چرا
گل و گلبوته ی باغ دل من
رونق و روشنی خانه زیبای شماست
چونکه از چشمه بینایی چشمان هزاران انسان
آب خورده ست وسپس روییده ست...
بر من آرام قدم بگذارید